امیر بهدادامیر بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

...امیر بهداد فرزندی بی نظیر...

شنبه91.8.6 شیرین کاری های 11ماهگی

    شیرین کاری های بهدادی در یازده ماهگی   اینجا داری قدت رو می کشی که دستت به کلید روی درب برسه. نوک پاهات رو ببین بذارید بهتون بگم که وزنم چقدر شده؟  توی این ماه کاملا بدون کمک دستتو به همه جا میگرفتی و می ایستادی بازی با کلید جا کفشی بازی این روزات شده  دالی کردن بهدادی اینم کالسکه بهدادی هست که انگار سوار جت اسکی شده.    آینه بازی کار این روزات  به خودت و من نگاه می کنی و می خندی و تمام مدت با کف دستات می کوبی به آینه &n...
6 آبان 1391

پنجشنبه 91.8.4 گزارش یازده ماهگی

  بهدادی سلام ماه یازدهم عمر قشنگت رو هم داری سپری می کنی و رو به پایان هست و بهتره که یه گزارش کامل از این ماه برات بنویسم که یادم نره. بخون و ببین که چه هنرنمایی هایی این ماه کردی.   بقیه در ادامه مطلب شوخی : بهدادی خیلی اهل شوخی هستی . به من و بابایی نگاه می کنی و ادا در میاری و می خندی و ما هم که پا به پات همراهی می کنیم و می خندیم بیشتر شوخیت می گیره و دوست داری که این کارو همش تکرار کنی. حتی خودت به ما دالی میکنی و می خندی.                         &nb...
4 آبان 1391

دوشنبه91.8.1 روزای پایانی یکسالگی

    سلام بهدادی امروز اول ماه آبان هست. ماه قشنگ تولدت . هوای این روزا فقط حال و هوای پارسال رو یادم میاره و انتظارهای آخرین روزهای بی تو بودن  و رسیدن به روزای با تو بودن. روزای قشنگیه. بماند که این روزا برام خیلی سخت میگذره. حرکت و جنب و جوشت به قدری زیاد شده که واقعا کم میارم و تو خیلی با انرژی هست. تمام مدت پا به پات باید دنبالت بدوم و مراقبت باشم. تمام  مدت در حال جستجو و بازی توی خونه هستی. روزا وقت کم میارم که تو رو سرگرم کنم . تقریبا هر روز صبح یا عصر میبرمت بیرون که یه کم تخلیه بشی. آخه ماشاالله اینقدر هم که د دری هستی که پات به کوچه و خیابون میر...
1 آبان 1391

جمعه 91.7.28 با تو بودن خوب است

بهداد گلم، شیرین تر از عسلم، عزیزتر از جونم. یک هفته دیگه مونده که یک ساله بشی و این روزها آخرین روزهای اولین تجربه های عمزت هست. اولین بهار. اولین پائیز و اولین زمستون و تابستون عمرت سپری شده و دیگه داری وارد روزهایی می شی که می خوای دوباره اونارو تکرار و تجربه کنی. عزیزکم هر چی بهت نگاه می کنم سیر نمی شم. به قدری دلبر و شیرین و خوشمزه شدی که نگووووو. عاشتم . عاشق بازیگوشیات، عاشق خنده هات، عاشق شیرین کاریات. دلم ضعف میره برات.   روزا وقتی که م یخوابی دلم برات تنگ می شه. هی میام بالای تختت و نگات می کنم. کوچولوی دوست داشتنی من. تو یه معجزه ای.  یه فرشته ای. یه فرشته بهشتی که خدا از بهشت...
28 مهر 1391

دوشنبه91.7.24 این روزا...

              سلام قند عسل مامان سلام شاخه نبات مامان بهداد نازنینم یازده ماه و هفده روزت هست . وزنت زیاد شده. وقتیکه بغلت می کنم این سنگینی رو حس می کنم. قدت هم که نگو. قد کشیدی اونم چه جوووووووور. تو شدی لوبیای سحر آمیز خونه ما.  این روزا داره می گذره و به تازیخ می پیونده و این روزای من و تو، داره میشه گذشته من و تو. یادش به خیر ٢٤ مهر ٩٠ که آخرین وقت ویزیت و معاینه رو پیش دکتر مرتضوی داشتم. آقای دکتر مرتضوی همه چیز رو بررسی کرد و حساب و کتاباش و کرد و گفت که هفت آبان زمان مناسب برای به دنیا اومدن شما هست. برگه پذیرش بیمارستان رو برامون نوشت و مهر و امضا ک...
24 مهر 1391

یکشنبه 91.7.23 مروارید ششم

  هوووووووووووووووووووووووورررررررررررررررررررررررررراااااااااااااااااااااااا رویش ششمین دندانت مبارک در یازده ماه و شانزده روزگی ششمین دندانت هم جوانه زد. فک بالا کنار دندان پیشین سمت راست صورتت. قربونت برم که هر دو هفته یکبار داری پشت هم دندون در میاری . خدارو شکر این دندون اصلا اذیتت نکرد و تب و بی قراری به همراه نداشت. مبارکت باشه پسر گلم ...
23 مهر 1391

شنبه 91.7.15 پنجمین مروارید

  بهداد جانم چند روزی هست که از سفر سرعین اردبیل برگشته ایم . اما چون از شبی که برگشتیم دو شب پشت سرهم تب شدید داشتی نتونستم بیام و برات چیزی بنویسم و مشغول پرستاری از شما بودم. تب داشتی و بی حال و حوصله. پکر و دمق. اسهال و اسفراغ نداشتی . نه آب ریزش بینی و نه عطسه و سرفه! اما از شانس  ما توی هتل سرعین هم،  شب یه پشه شیطون وز وز می کرد و دو سه جای صورتت رو هم نیش زده بود و تو رو کلافه کرده بود. شاید هم خستگی راه و سفر . شاید هم لثه های ورم کرده ات تو رو به این روز انداخته بود!!!! نمی دونم  نمی دونم که چرا هر چی پاشویه ات می کردیم و دست و صورت و پاهات رو می شستیم و اس...
15 مهر 1391