امیر بهدادامیر بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

...امیر بهداد فرزندی بی نظیر...

دعای آخر سال...

. دعای پایانی سال خدایاممنون برای تمام  خنده های امسالم... خدایا ممنون برای تمام اشکهای امسالم... خدایا ممنون از درسهای بزرگ زندگی امسالم... خدایا ممنون از اینکه یادم دادی که خودم باشم... و خدایا قسم به تمام شکوفه های این بهار... آرزو می کنم خنده های امسال از ته دل... گریه هایی از سر شوق... آرامشی به قشنگی رنگین کمان دانایی، بینایی و منشی به وسعت هر دو جهان... و خلوت هایی که با قشنگترین ها پر بشه... و خدایا، خدایا هرگز نگویم دستم بگیر... عمری ست گرفته ای، رهایش مکن خدایا من قدرت آن را ندارم تا قل...
28 اسفند 1393

دستهایت...

بهداد عزیزم دستهایت... به من گرمی عشق و آرامش میدهد عزیزدلم پسر کوچولوی بیست و پنج  ماهه ام اگر ساعتها و روزها به دستهایت نگاه کنم باز هم از دیدنش سیر نمیشوم وقتی به جزئیات دستهایت نگاه می کنم درآن عظمت و بزرگی خدای مهربان را می بینم خدایا تو چه نقاشی هستی؟ چه می کنی؟  آخر چه کسی میتواند جز تو حتی یک بند آنرا درست کند؟ خدایا تو را سپاس می گویم به خاطر این همه بزرگی . دستهایت خیلی قشنگ است. پر از مهر است پر از شور است پر از پاکی ست. دستهایت بوی پاکی می دهد دستهایت بوی سادگی و صداقت می دهد دستهای کوچک و مهربانت را وقتی  دور گردنم حلقه می کنی گویی قشنگ...
27 آذر 1392

روزگار کودکی

 پسر عزیزم. بهدادم! روزای قشنگیه... روزای با تو بودن رو می گم این روزا روزای تکرار نشدنی و فراموش نشدنیه. روزای قشنگی که پر از سادگی و پاکی کودکیه. روزای قشنگی که پر از مهربونی و بی رنگی و بی مهریه. روزایی که بی حساب و کتاب مهر میورزی و عشق میدهی. از کینه و قهر و ... خبری نیست. تو یه فرشته ای . فرشته ی خوبیها مهربونیها دوستی ها  عشق و آرامش . آسمانی هستی. بهشتی هستی. پاکی ... پاک. می خوام همیشه همین طور باشی و بالهای نامرئی فرشته بودنت رو زمین نگذاری. عاشق نگاههای معصومانه و پاکت هستم عاشق دستهای کوچیک و پر از التماست هستم وقتی که دستات رو به سوی من باز می کنی تا قطره ای از شیره ی جانم رو ...
23 خرداد 1392

احساس ناب مادری...

احساس ناب مادری...  می‌بوسمش......می‌خندد می‌خندد........ زندگی جاری می‌شود به چشمانم که خیره می‌شود.......معصومیتش مرا تا آسمانها می‌برد گریه که می‌کند ..........قلبم تکه تکه می‌شود باز‌، عاشقانه می‌بوسمش............چه شیرین می‌خندد  می‌خوابد اما ...... دلم برایش تنگ می‌شود . .  . باز هم واژه کم می‌آورم برای توصیفش عجیب احساسی است...... احساس ناب مادر  بودن ...
16 ارديبهشت 1392

سکوت

  سلام بهداد گلم پانزدهم بهمن 91 هست حالم خوبه ... اما نمیدونم که چرا چند روزه که هنگ کردم. احتیاج به سکوت دارم احتیاج به فکر و تامل دارم خدارو شکر که تو حالت خوبه و با من هم بد قلقی نمیکنی خدا رو شکر روزها و شبهای خوب و قشنگی باهات دارم مشکلی وجود نداره نه از تو نه از این زندگی اما ... رمق ندارم. بی حوصله ام . نمیدونم چرا پنچر شدم اصلا حس و حال نوشتن و گزارش و عکس گرفتن رو ندارم منو ببخش که یه کم بی حوصله هستم. یه کم از بی حوصله گیم از نگرانی هست نگران توام ... تنهایی، تنهایم، تنهاییم احساس مسولیت می کنم خیلی... در قبال تو خیلی احساس مسولیت میکنم همش میگم برات کوتاهی نکنم برات کم نگذارم خ...
15 بهمن 1391

فقط تویی...

  وقتی قلب‌هایمان‌ كوچك‌تر از غصه‌هایمان‌ میشود وقتی نمیتوانیم‌ اشك‌هایمان‌ را پشت‌ پلك‌هایمان‌ مخفی كنیم‌ و بغض‌هایمان‌ پشت‌ سر هم‌ میشكند وقتی احساس‌ میكنیم سختیها بیشتر از سهم‌مان‌ است‌ و رنج‌ها بیشتر از صبرمان؛ وقتی امیدها ته‌ میكشد و انتظارها به‌ سر نمیرسد وقتی طاقتمان‌ تمام‌ میشود و تحملمان‌ هیچ ... آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ مطمئنیم‌ به‌ تو احتیاج‌ داریم و مطمئنیم‌ كه‌ تو فقط‌ تویی كه‌ كمكمان‌ میكنی آن‌ وقت‌ است‌ ...
12 بهمن 1391

بهشت من تویی...

بهشت من تویی... بهداد عزیزم، پاره تنم، نور چشمم! چهارده ماه و سه روزه که به  خونه عشق ما پا گذاشتی عزیز دلم ! وقتی به همه از بچه داری و نگهداری از تو حرف میزنم  از سختی ها  و قشنگی ها و لذت داشتن تو حرف می زنم،  همه می گن پس چی فکر کردی بی خودی نیست که بهشت زیر پای مادرا هست! همینه دیگه. حالا حالا ها باید سختی بکشی! اما من گله و شکایتی از این روزا ندارم اگر هم تعریف می کنم  محض خنده و شوخی و قشنگی های این روزا هست. می نویسم که فقط خاطره این روزا بمونه. اما آیا واقعا به غیر از این هست؟ که با وجود تو مرا به بهشت نیازی نیست این همه عمرم رو بگذرون...
11 دی 1391