ششم آبان 94...
.
آخرین روز سه سال و یازده ماه و سی روزگی بهداد عزیزم
صبح ششم آبان نود و چهار
بهداد عزیزم هنوز تو خواب ناز هست
خوشخواب مامان
مشغول نقاشی کشیدن
بهداد عزیزم سلام
پسر کوچولوی مامان خیلی وقته که میخوام بیام و کلی تعریفی دارم اما واقعا فرصت نکردم و نمیکنم. از اینکه این همه تاخیر دارم و مثل قبل دیگه اونقدر پرکار و پیگیر نیستم منو ببخش.
امروز آخرین روز چهار سالگیت هست. امروز سه سال و یازده ماه و سی روزت هست . عزیز دلم به قدری فهمیده و دانا شدی که از دست بعضی حرفها و کارهایی که می کنی واقعا یه وقتایی مخم سوت میکشه و تو فکر میرم و این روزا این شما هستی که با کارها و حرفهای بزرگ بزرگی که میزنی به من درس زندگی میدی.
خیلی کنجکاو هستی و تمام مدت روز در حال سوال کردن هستی و تمام مدت از من و بابا احازه ی حرف زدن می خواهی و سوالهایی که توی ذهنت میاد و به زبون میاری و براش دلیل و توضیح میخوایی. مرسی عزیزم که اینقدر پیگیر هستی و کنجکاو هستی.
اینم آخرین عکسی که از سه سال و یازده ماه و سی روزگیت دارم .