امیر بهدادامیر بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

...امیر بهداد فرزندی بی نظیر...

گزارش سه سالگی

1393/9/5 0:10
نویسنده : مامان مریم
975 بازدید
اشتراک گذاری

بهداد عزیزم سلام

از اینکه دارم گزارشی از کارهای روزمره ی سه سالگیت می نویسم خیلی حس غرور دارم .  اینکه سه ساله که شدی همه ی زندگیمون، همه ی فکر و دغدغه مون . خدا رو شکر میگم که روزای خوشش خیلی بیشتر از روزای ناخوشش بوده. خدایا صد هزار بار شکرت.

بهداد عزیزم خیلی بزرگ شدی. خیلی فهمیده شدی. به مامان خیلی کمک می کنی بماند که خیلی روزا که ازت کوچکترین کاری و میخوام که انجام بدی اما تو میگی خودت بکن یا نمی تونم . اما من از همه چیز راضی ام . از تو راضی ام. یه بد قلقی ها و گیرهایی داری اما خب این اقتضای سن ات هست و منم خیلی گیر نمیدم.

خدا رو شکر رابطه ات با خواهر کوچولوت خیلی بهتر شده. دست بزن داشتی و داری اما خب من حساسیتهام و کم کردم و شما هم یه کم ملایم تر شدی و بیشتر روز به جای خشونت مهربونی می کنی و میایی خواهر کوچولوت رو می بوسی و این جای بسی امیدواری و خوشحالی ست. یه روزایی هم زیادی احساساتی می شی و دندونهای تیزت رو میگذاری روی ران پای نی نی و میخوای که یه گاز ازش بگیری که من تقریبا هر بار دیدیم و جلوگیری کردم و حواست رو پرت کردم که خیلی نخوای گیر بدی و این کارو تکرار کنی.

روزا شدی مامور رسیدگی به کارهای خواهرت. تا میخوام نی نی و ببرم و بشورم میای میگی مامان داری میبری بشوریش؟ پس من برم پوشکش رو بذارم. حالا مامان مدل چی براش انتخاب کنم ؟ عکسش چی باشه؟ خرسی زنبوری ببعی و ... حسابی با این کار حس همکاریت گل کرده و به مامان کمک می کنی و این شده برات یه بازی.

روز بیست و پنجم آبان رفتیم دکتر شابزاز که نی نی و سر ماهش ویزیت کنه. تا رفتیم توی اتاف دکتر به آقای دکتر گفتی سلام من سالمم حالم خوبه. یعنی منو اصلا معاینه نکن و طرفم نیا. خنده

در هر صورت از این که دو تا بچه دارم و سن تون هم خیلی فاصله اش کمه و هر دو کوچیکید خیلی خوشحالم و از زندگی راضی ام. میمونه بابایی که امیدوارم که کارش یه کم سبک تر بشه و وقت بیشتری برای با هم بودن داشته باشیم. چون واقعا شبها که میاد خونه دیگه جون هیچ کاری و نداره و تقریبا خامفوشه. خدایا بهش کمک کن و سلامت نگه اش دار و سایه اش رو بر سرمون مستدام بگردان . آمین.

این روزا خیلی بامزه حرف می زنی. خیلی شیرین شدی. خیلی شیرین حرف می زنی آدم میخواد که قورتت بده .

به زور بردمت دستشویی که جیش کنی اما از دستم عصبانی بودی که چرا به زور بردمت برای همین توی دستشویی دو سه بار زدی توی کله ام . بهت می گم آخه پسرم چرا این کار و می کنی؟می گی می کنم! میگم آخه کی مامانشو می زنه؟ اصلا تو دیدی که یه بچه مامانشو بزنه کی این کارو میکنه؟ گفتی که آره دیدم . میگم کی ؟ میگه بچه ی همسایه. (از خودت در آوردی ما که بچه ی همسایه نداریم).چشمک

کتابت رو آوردی و می گی که مامان برام این کتاب و بخون. توی کتاب پر از شکل و عکسه که باید مشابه اش رو توی صفحه ی روبروش پیدا کنی . یه عکس نشونم دادی و می گی که مامان این چیه ؟ بهت گفتم که این زولبیا بامیه هست. تو هم توی صفحه ی روبرو پیداش کردی و می گی مامان زولبیا بابا رو پیدا کردم.قه قهه

توی اتاق نشستم و باهات دارم بازی می کنم که چشمت به پام میفته و کبودی روی پامو نشون میدی و میگی که مامان این چیه ؟ گفتم که به لبه ی تخت خورده و این طوری کبود شده. تو هم میگی که آهان همون که توی سی دی خاله ستاره میگه یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود. از دست تو بچه تعجب

دارم شبکه های تلویزون رو می زنم که یکی رو انتخاب کنم .تا برنامه ی نمایشگاههای ماشین رو می بینی میگی مامان همین جا خوبه. خیلی جالبه که برنامه رو تا آخر پیگیری می کنی و تمام ماشینها رو می بینی و می شناسی و عین اش رو میری میاری از توی اسباب بازیهات و همه رو توضیح میدی . تازه وقتی که دارن ماشین و معرفی میکنند خیلی تعجب می کنی و میگی مامان عجب پاشینیه؟تشویق

کارهای عجیب و غریب می کنی که من دوست ندارم و تا ازت ناراحت می شم میای میگی مامان حال شما خوبه؟ یه بوسم می کنی و میگی که هرگز دیگه از این کارها تکرار نباشه. ای قربون اون جمله بندیت بشم من.

راستی این ماه بالاخره رفتیم خونه ی خانجان و بوم بوم رو دیدی و کلی ذوق زده شدی. عاشورا تاسوعا بردمت دسته دیدی و توی دسته هم زنجیر زدی و حسابی خوشت اومده بود.

از توضیحات هر ماهت اگه بخوام بگم : باید بگم که وضعیت غذا خوردنت یه کم گیر دار شده. یعنی غذا میخوریا اما هر غذایی نه. تنوع غذاییت خیلی محدود شده. مرغ و گوشت رو که اصلا نمیخوری و ماهی رو خوب میخوری. پلو استامبولی خیلی دوست داری نیمرو و سیب زمینی رو هم گیر دادی و هر روز یکی رو تست می کنی. بعضی روزا هم خورشت نمیخوری و می گی به من فقط پلو سفید بدید. اما شیرینی خامه ای و کیک و چیپس و چایی و بیسکوییت و موز و بستنی پی رو باز بهتر می خوری. میوه هم که قدرت خدا لب نمیزنی. د آخه بچه پس ویتامین چی؟ پروتیین که هیچی ویتامین هم که نمی خوری پس چه جونی برات میمونه؟خطا

بهت میگم بهداد بیا با هم یه خوراکی بخوریم. میدوی و دستت رو به نشونه ی نه می گیری جلوی من و می گی نه هرگز. میگم اینو دیگه از کجا یاد گرفتی میگی توی بازن زن جی می گفت. باب اسفنجی.

وضعیت خوابیدنت هم بدک نیست .دیگه روزا نمی خوابی و تا شب یکسره بیداری و عوضش شب ساعت یازده می خوابی . خیلی شبها هم روی کناپه توی هال ساعت نه و نیم ده بیهوش که نه خامفوش میشی .بیشتر شبها توی تختت می خوابی و نصفه شب منو صدا می زنی و می گی مامانی؟ میگم بله؟ میگی بیا اتادم اینجا بخواب. خلاصه که من یه پام توی اتاق شماست که پیش شما بخوابم و یه پام هم تو اتاق خواب خودمون که به خواهر کوچولوت شیر بدم. خیلی خسته میشم . اما چه کنم؟ بدبو

بازیهای این روزات شده ماشین بازی و کتاب خونی و نقاشی کشیدن و سی دی کارتونی نگاه کردن.

در کل باید بگم که بچه ی سر به راه و خوبی هستی. کارهای خطرناک نمی کنی و دست به وسایل خطرناک هم نمی زنی. خیلی خوبه. خیلی محتاط هستی. و من در کل ازت راضی هستم. می مونه بد اخلاقی ها و بعضی روزها هم توی سر و کله ی من زدنت.

تمام مدت روز وقتی که کار بدی انجام میدی و منو ناراحت می کنی خودت متوجه میشی و سریع میایی بهم میگی مامان شما خوبی ؟ حال شما خوبه؟ اگه بگم که خوبم خوشحال می شی. یعنی اینکه من از شما راضی ام و ناراحتیی نیست. اما اگه بگم که نه من حالم خوب نیست و ناراحتم همش دورم می چرخی و عین پیشی ها میای خودت و بهم می مالی و میخوای که ازم دلجویی کنی و منو خوشحال کنی یا بوسم می کنی که از دلم در بیاری . خلاصه که اگه از بد قلقی هات هم صرف نظر کنیم دیگه می شی گل گل. به قول آقاجون که بهمون می گفت اگه بدیهات و کنار بگذاری خیلی خوب هستی . حالا نقل شماست که اگه کارهای بدت رو فاکتور بگیریم خیلی آقا و خوب هستی. عیبی نداره میگذره و خوب میشی خیلی هم آقا و با شخصیت هستی . به خدا  روزا که بهت نگاه می کنم دلم برات ضعف میره. آخه خیلی پاکی خیلی معصومی. دوستت دارم. پاره ی تنم هستی . عشق منی. می بینم که چقدر بچه ی خوب و آرومی هستی. خیلی معصومی خیلیییییی. من از تو راضی ام راضی . خوشحالم که دارمت و قدرت رو خیلی میدونم.

خدایا برام حفظش کن و خودت مواظبش باش.

 

 

بهداد جونم

دوستت دارم

عاشقتم

عاشق

 

 

 

خدای مهربونم فرشته کوچولوی عزیزم و به خودت می سپارم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)