امیر بهدادامیر بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

...امیر بهداد فرزندی بی نظیر...

ماهگرد سی و چهارم...

  من تمام نمی شوم در عشق تو ثانیه به ثانیه شروع می شوم! پسرم ... بهدادم ... بهترین هدیه ی خدایم گل قشنگ و خوشبوی زندگی ام ماهگرد سی و چهارم به دنیا آمدنت مبارک برایت بهترین ها رو آرزو می کنم سلامتی شادی عشق و آرامش را از درگاه ایزد خدای رحمان برایت خواستارم ...
16 شهريور 1393

چهار نفره شدیم...

سلام به همه ی دوستان وبلاگی عزیزم که جویای احوال ما بودید. دوستای عزیزم چند روزی بود که نت خونه قطع بود و نتونستم آخرین خبرها رو بهتون بدم. خیلی حرف دارم اما وقتشو ندارم و کم کم میام و پست جدید می گذارم. و اما خبرهای چند روز اخیر: بنا بود که روز پنجشنبه سی مرداد برای عمل برم که به خاطر دردی که داشتم زودتر به بیمارستان رفتم روز شنبه بیست و پنجم مرداد ساعت دوازده و ربع ظهر، فرشته کوچولوم بالهاش و توی آسمونها جا گذاشت و قدمهای کوچولوش رو زمین گذاشت و به آغوش من آمد. اینم دختر کوچولوی ما که با وزن سه کیلو و ششصد و پنجاه گرم زمینی شد اسم دخترمون رو بهتری...
10 شهريور 1393

آخرین روزای سه نفری

بهداد عزیزم  پسر کوچولوی دوست داشتنی مامان سلام امروز جمعه 24 مرداد 93 هست و جابجایی های  خونه هم به اتمام رسیده و خونه سر و سامون گرفته و شما هم دیگه توی این خونه جا افتادی و کلی اتادم اتادم ( اتاقم ) می کنی. الان دو سال و نه ماهت هست و یه یازده روز دیگه میشی دو سال و ده ماهت. روزای سختی رو با هم داریم پشت سر میگذاریم شما داری پروژه ی خداحافظی با پوشک رو تجربه می کنی و منم ماه آخر بارداری و دارم می گذرونم و اگه دقیق بخوام بگم هفته ی دیگه امروز صد در صد نی نی جدید دیگه به دنیا اومده و جمع سه نفرمون رو چهار نفره کرده. آخرین روزای سه نفریمون رو داریم میگذرونیم و این مدت خیلی همراهت بودیم و تم...
24 مرداد 1393

بودنت را سپاس...

  گوش دلم را که به آهنگ دلنشین صدایت می سپارم موجی از شوق در بند بند وجودم به رقص می آید ... بودنت را آرامشی است به لطافت گلبرگ های نیلوفر ... تو ای چشم و چراغ دل بی تابم بودنت را سپاس .... ...
14 مرداد 1393

ماهگرد سی و سوم...

سی و سه ماهگیت مبارک بهترین پسر دنیا بهداد عزیزم... کاش این روزها....چشمهایم هر چه می دید ضبط میکرد...با همین کیفیت ! گوشهایم هرچه می شنید ذخیره میکرد....با همین وضوح ! دستهایم ...تنم...آغوشم...خاطره ی این لحظه های کوچکی و بغل کردنهای بی حسابت را زنده نگه میداشت...با همین تازگی ! کاش بوی تن و گردن و دهانت...را ذخیره می کردم ! برای روزهای بی بازگشتت... کاش قلبم...توان دلتنگیِ این روزهای بی بازگشت را داشته باشد ... دلم به شیرینی روزهای پیش رو خوش است ... و امـــــــروزم را تا میتوانم می بینمت! می شنومت! میبویمت! در آغوش می گیرمت ... بیا بغلم پسر......
7 مرداد 1393

گالری عکس 32 ماهگی

عکسهای سی و دو ماهگی شاه پسر بهداد آقای گل بهدادی  و پسرخاله شهبد اینم باران خانوم گل جمعه ی قبل از ماه رمضون به اتفاق دوستان رفتیم سرزمین عجایب این اولین باری بود که توی تهران به شهربازی رفتی مامان منو بغل  کن ببر تو رختخوابم لالایی های خوشگل بخون تا من بخوابم   لا لا لا لا گل چايي                    ...
2 مرداد 1393