امیر بهدادامیر بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه سن داره

...امیر بهداد فرزندی بی نظیر...

پاهای دیدنی...

    کف پاهات روی چشمام این پاهای قشنگت وقتی که تو کفشات می ره خیلی دیدنیه. نگاه کن ببین عین آدم بزرگها جای انگشت شست و سبابه پات روی کف کفش جا افتاده . این راحتترین کفشی بوده که زیاد پوشیدیش و اصلا برات سنگینی نداره. بیشتر تو خونه پات می کنم که وقتی  سوار رورک توی آشپزخونه راه میری پاهای ظریف و خوشجلت نه چیزی بره توش و نه یخ کنه.   بدون شرح قربون  این پاهای قشنگت بند انگشتی من !!!!   هفت ماهگی بهدادی - خرداد 90         ...
8 تير 1391

روزنگار هفت ماهگی بهدادی...

  سلام بهداد جونی. گل قشنگ باغ زندگی من و امیرحسین این روزهای پایان هفت ماهگیت خیلی با حال شدی. ماشین سواریت که حرف نداره. هر روز یه دو سه باری توی روروک ات می شینی و به همه جای خونه سر می زنی. یه کم یاد گرفتی که توی آشپزخونه سر کابینت ها بری . البته اگه درش باز باشه. هنوز یاد نگرفتی که خودت درشون رو باز کنی و سر از همه چی در بیاری. غذا خوردنت بهتر شده . روزی سه تا چهار وعده غذا می خوری . سوپ مرغ. سوپ گوشت. آبمیوه. خرما. زرده تخم مرغ . پوره. آب به مقدار زیاد. آب خوردن رو خیلی دوست داری . و هر وقت که بهت پیشنهاد میکنم با میل کامل می خوری.   تازه گیها دلت می خواد که همه اش پیشت باشم وقتی که کنار...
6 تير 1391

از کدوم بگم؟

بهدادی من ؟ نازنین پسرم؟ میدونی به چی فکر می کنم؟ به این که چقدر زود گذشت اینکه من و امیرحسین چه آرزوهایی داشتیم!! اینکه آرزوی دیدن روی ماهت رو داشتیم. آروزی روزی که لمست کنیم، ببوسیمت،  در آغوش بگیریمت، بوت کنیم و فشارت بدیم و آرزوی همه لحظه های  با تو بودن رو داشتیم. آروزی روزی رو که تو رو با افتخار توی بغلم بگیرم و به همه دنیا بگم این عروسک زنده مال خود خودمه. روزی رو که امیر جونی آرزو داشت. ...روزی که وقتی میاد خونه و درب حیاط رو که باز می کنه تو رو  پشت پنجره ببینه که براش داری بال بال می زنی.  یا وقتی که داره...
3 تير 1391
1