امیر بهدادامیر بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

...امیر بهداد فرزندی بی نظیر...

از کدوم بگم؟

1391/4/3 11:36
نویسنده : مامان مریم
465 بازدید
اشتراک گذاری

بهدادی من ؟ نازنین پسرم؟

میدونی به چی فکر می کنم؟

به این که چقدر زود گذشت

اینکه من و امیرحسین چه آرزوهایی داشتیم!!

اینکه آرزوی دیدن روی ماهت رو داشتیم.

آروزی روزی که لمست کنیم، ببوسیمت، در آغوش بگیریمت، بوت کنیم و فشارت بدیم و آرزوی همه لحظه های  با تو بودن رو داشتیم.

آروزی روزی رو که تو رو با افتخار توی بغلم بگیرم و به همه دنیا بگم این عروسک زنده مال خود خودمه.

روزی رو که امیر جونی آرزو داشت. ...روزی که وقتی میاد خونه و درب حیاط رو که باز می کنه تو رو  پشت پنجره ببینه که براش داری بال بال می زنی. 

یا وقتی که داره خونه رو ترک می کنه براش بای بای کنی.

آرزوی شنیدن صدای خنده هات. آرزوی شنیدن صدای گریه هات.

آرزوی دیدن روزی که پستونک بخوری و عین بچه نی نی ها بشی.

از کدوم آرزوهامون بگم ؟ که هر کدومشون رو به یاد میارم می بینم که خدای مهربونم بدون هیچ کم و کاستی سر وقت بهمون عطا کرده.

حالا اون روزها گذشته  و ما به آرزوهای دوست داشتنی مون رسیدیم smile emoticon kolobokو مدل خواستن های من و بابایی عوض شده . حالا دیگه ما منتظر این روزها هستیم:

روزی رو که  به من بگی مامان. به امیر جونی بگی بابا.

وقتی  که می خوایم بریم بیرون بگی دَ دَ . 

وقتی که مانتوم رو تنم می کنم به سمتم بدوی و بگی  ددددددد منو هم ببر دَدَ.

یا وقتی که بابایی داره می ره سر کارش به پاهاش بچسبی و گریه کنی و نذاری که بره . و بگی نه نه نه

اینکه دوتا دونه مروارید خوشکل و سفید توی لثه ات در بیاد.

اینکه با دندونهای تیز و قشنگت غذا بخوری. .و همه چیز رو گاز بزنی .

اینکه با اون دندونهای کوچولوت دندون قروچه کنی و دلمون ضعف بره.

اینکه وقتی که با لیوان آب می خوری صدای تق تق دندونهات رو با لیوان بشنویم.

اینکه پاشی دستت رو بگیری به چیزی و بلند بشی

اینکه راه بری و توی خونه بدو بدو کنی.

اینکه پاشی بری سراغ همه کشو ها وکمد ها و برای خودت کمد گردی کنی.و همه زندگی مامانی رو زیر و رو کنی.

اینکه چند روز به دنبال یه وسیله و چیزی بگردم . چرا؟ چون بهدادی معلوم نیست که کجای خونه پرتش کرده.

اینکه صدای قشنگت رو روی پیغامگیر تلفن بگذاریم.

اینکه دست بزنی و نانای کنی و شاد کنی.شکلک های محدثه

اینکه مداد رو بگیری توی اون دستای خوشکلت و یه گردالی بکشی و بگی که این مامانه.

وای که چه نقاشی های بامزه ای می خوای بکشی.

اینکه گوشی تلفن رو برداری و مجال صحبت به ما ندی و خودت گزارش همه چیز رو به هر کی که پشت خط تلفنه بدی.

اینکه زودی یاد بگیری و بگی آی دای یووووووو.

اینکه وقتی صدات می کنم بهم نگاه کنی و بگی جانم؟؟

وای وای وای!!! از کدومشون بگم؟ که تمومی نداره !!  من و بابایی عاشقتیم . بهدادی دربست مخلصتیم.

اینکه.... حالا فعلا همین کارها رو انجام بدی هنر کردی و ما هم به آرزومون رسیدیم . 64213_persiana_mer30.gifبقیه اش باشه وقتی که به اینها رسیدیم و منتظر بقیه شیرین کاریهای دیگه ات باشیم.

دوستت داریم. در پناه خدا باشی. آی دای یوووووووووووووووووووو.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)