گزارش سی و پنج ماهگی
بهداد عزیزم روزای آخر دوسالگیت هست و باورم نمیشه که دیگه باید سه تا شمع روی کیک تولدت بگذاریم. خیلی برنامه ها برای جشن تولدت داشتم اما تولدت مصادف شده با ایام محرم و یه سرما خوردگی شدید هم توی خونه اومده که بابا و خودت و من و نی نی درگیرش هستیم و دیگه تولد گرفتن و به باد فراموشی سپردیم. این هفته با این حال و اوضاع مریضی نمیتونم برات تولد بگیرم اما حتما یه تولد چهار نفره بعد از اینکه حال همه مون خوب شد و بهبودی کامل حاصل شد برات می گیرم که عکساش یادگاری بمونه. این روزا خیلی خسته ام. وقتی که خودم مریض باشم و بخوام که سه نفر دیگه رو هم مراقبت کنم خیلی سنگینه. آخ که چقدر دلم میخواست یه گوشه ی دنج می خوابیدم و استراحت می کردم. اما مراقب...
نویسنده :
مامان مریم
8:52