امیر بهدادامیر بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

...امیر بهداد فرزندی بی نظیر...

روزهای به یاد موندنی

1392/9/17 17:21
نویسنده : مامان مریم
260 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بهداد جانم

توی ماه آبان یه دو هفته ای تهران بودیم و فرصت شد که بعد از دو سال یه دیداری با خاله سپیده تازه کنیم. خلاصه قرار گذاشتیم و یه دو سه روز بعد از عاشورا بود که رفتیم منزل خاله و آبتین خان هم به خاطر شما اومده بود اونجا.

واااااا ی نمیدونی که وقتی که ما مامانها شما دو تا رو پیش هم گذاشتیم چقدر شادی کردیم و از خاطرات دوران بارداری و به دنیا اومدنتون صحبت کردیم. اینم آبتین خان گل بلبل.عجب ژست مردونه ای هم گرفته.

آبتین هم قرار بود که هفتم آبان به دنیا بیاد اما شیطونی کرد و زودتر اومد و تولدش روز ششم آبان شد. خلاصه که اولش یه کم هر دوتاتون سر و سنگین بودید اما بعدش با هم دوست شدید و تو هم هی اونو بغل می کردی و می بوسیدیش.

آبتین هم بر خلاف تصورم که فکر می کردم پسر شیطونی هست خیلی پسر متین و موقر و با ادبی بود و خیلی معصوم بود.

راستی اونروز تا وارد خونه ی خاله شدیم یه دوری توی همه جای خونه زدی و از تو اتاق خاله این دو چرخه ی چوبی رو که سبد سبزه ی عید خاله بود و پیدا کردی و کلی باهاش بازی کردی و می گفتی دون دون . خلاصه اونجا هم یه دون دون پیدا کردی و کلی سرت بهش گرم بود.

خلاصه که اونروز هم به شما دو تا خوش گذشت و هم به ما. اینقدر خوب بود که لحظه ی خداحافظی دلمون نمیومد که از هم جدا بشیم. و تنها دعایی که برای ما کردند این بود که خدا کنه هر چه زودتر برگردیم تهران و روزهای بیشتری با هم باشیم. منم خیلی دلم یهو خواست. اما خب تا ببینیم که تقدیر و سرنوشت مون چه می شود.

اما واقعا خوشحال بودم از رفتن و دیدنشون اونم بعد از این همه مدت و از خوشحالی خواستم که عکسهاتون رو بگذارم و یاد و خاطره ی اون روز رو زنده نگه دارم

توی اون ایام یه مهمونی دیگه هم رفتیم اونم منزل خاله زهره بود که توی حیاطشون خیلی با بچه ها بازی کردی و کلی شادمانی کردید.

اینجا هم با کلی سر و صدا صاف ایستادید تا تونستم عکستون رو بگیرم

اینم بهداد آقا بین گلهای باغچه

اینجا هم دیگه توی خونه مثل آقاها نشستید و با هم ماشین بازی کردید

اینجا هم شما رفته بودی توی تخت شهبد ایستاده بودی و می خواستی که ماشین های بالای کمد رو برداری.

 وقتی که ماشین ها رو بهت دادند کلی خوشحال شدی و لبخند زدی.

مهمونی اونروز هم خیلی بهمون خوش گذشت و عکساش پر از خاطره هست.

اینجا هم خونه ی خانجونی هست که شب عاشورا بود و همه دور هم جمع بودیم.

امیدوارم که همیشه شاد باشی و همش به گردش و مهمونی باشی گل قشنگم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان سینا
17 آذر 92 17:38
ماشالا به دو تاشون خیلی بانمکن
مائده
17 آذر 92 17:41
ایشالله هیچوقت لبخندازلباش محونشه گلم
مامان مریم
پاسخ
سلام مامان منتظر . پس چرا آدرس وبت رو نگذاشتی که بیام بهت سر بزنم. مرسی امیدوارم که شما هم همیشه دلتون شاد و لبتون خندون باشه
شازده امیر و رها بانو
18 آذر 92 1:56
سلام مریم جان چه عکسای قشنگی دستت درد نکنه خانوم خدارو شکر که سفر بهتون خوش گذشت ای جونم به این بهداد بینظیر شما که واقعا آقا بودنش از تو عکساشم معلومه
مامان مریم
پاسخ
سلام دوست خوبم. آره سفر خوبی بود و خداروشکر از همه مهمتر اینکه به بهداد خیلی خوش گذشت.
مامان دانیال
20 آذر 92 9:34
سلام عزیزای من ایشالا همیشه به گردش و شادی قربونت برم بهداد قند عسل راستی خاله این لباس نارنجیه که تنته خیلی خوش رنگه خیلی هم بهت میاد عجیجم هزار ماشالا
مامان مریم
پاسخ
سلام سلام مامانی. مرسی عزیزم.دانیال جونم و بوسه بارونش کنید.
مثل هیچکس
21 آذر 92 10:10
عزیزم خوشحالم که بهتون خوش گذشته ایشالا زودتر برگردید تهران تا بچه ها فرصت بیشتری برای با هم بودن داشته باشن
مامان مریم
پاسخ
سلام. مرسی خاله. از ته دل میگم الهی آمین.