برف خاطره برانگیز 92
سلام بهداد عزیزم
توی پست قبلی گفته بودم که حسرت به دل برف مونده بودم و از سال 90 اینجا برف نیومده بود و بالاخره جمعه ی پیش سفیدی برف و دیدیم اما دیگه نه اینطوری!!! . امروز چهارشنبه هست و تازه امروز برف بند اومده و نمیدونی که برف برای من که توی خونه نشسته بودم و از پشت پنجره نگاه می کردم یا درو باز می کردم و هراز گاهی یه چرخی توی تراس میزدم چقدر شیرین و لذت بخش بود . یک متر و نیم برف باور نکردنی که تا به حال توی عمرم ندیده بودم. اما خب برای مردم روستاها و کوچه و خیابون که باید رفت و آمد می کردند و می رفتند سرکار خیلی دردناک و سوزناک بود. الهی که هیچ کس سقف خونه اش نریخته باشه و از سرما نلرزیده باشه. آخه گفتند که برق و آب و گاز بعضی از مناطق قطع شده . تازه گفتند که دور و اطراف دو متر و نیم برف اومده. خداروشکر ما کم و کسری نداشتیم و به خیر گذشت اونم با بچه ی کوچیک.
اینم چند تا عکس از حیاط که نمیدونم برات مفهوم هست یا نه.
ولی شدت برف خیلی زیاد بود و توی این چند روز طفلک بابا که باید شیفت می بست صبح کله ی سحر با پای پیاده می رفت سر کار و شب هم خسته و کوفته پیاده بر می گشت. آخه اینقدر برف اومده بود که اثری از ماشینش جلوی درب خونه نبود و فقط یه کوپه برف بود که دیده می شد. توی عکس پایین اون کوپه برفی که بین این سه تا درخت هست ماشین بابا هست که از اول هفته زیر برف رفته و دیگه در آوردنش با خداست.
الهی بابا توی این روزا خیای اذیت شد وخیلی خسته شد. خدا کنه که امروز خورشید همه ی برفها رو آب کنه. اما بعید می دونم و یه یک هفته ای طول می کشه. به جرات میتونم بگم یکی از زیباترین روزهایی که توی این شهر تجربه کردم همین روزای قشنگ برفی بود. عالی بود . بی نظیر بود. زیبا و دوست داشتنی.
الهی که توی این فصل زمستونی همه ی شهرهای سرزمین عزیزمون برف بیاد و آلودگی و کم آبی همه مناطق برطرف بشه اما دعا نمیکنم که برف دو متری بیاد و همه رو خونه نشین و اسیر و بی خانمون کنه. الهی خودت زمستون امسال رو برای همه پر برکت کن.