چهارشنبه91.8.3 شمارش معکوس پارسال
بهداد جانم
کمتر از یک هفته دیگه سالگرد اولین تولدت هست.
پارسال آبان ماه، فقط یک هفته دیگه بود که مهمون مامان بودی و بابایی هم که پیشم نبود. اون هفته خیلی انتظار کشیدن لحظه ای بود و منم که تنها بودم. هر شب برای بابایی اس ام اس میدادم و نوید پایان یه روز رو میدادم و اینکه یه روز دیگه به دیدن و رسیدن به تو نزدیک تر مشیم.
متن اس ام اس های اون روزا رو هنوز توی گوشیم دارم و بعد از یک سال هنوز دلم نیومده که پاکشون کنم . برات می نویسم که تو هم بدونی ما چقدر لحظه شماری می کردیم برای ورودت به این دنیا. و دیدن روی ماهت.
امیر جانم
تنها ٦ شب دیگه باقی مونده که پسر کوچولوی عزیزمون رو ببینم و در آغوش بگیریمش.
تنها ٥ شب دیگه باقی مونده که بهترین هدیه ی خدا رو ببینیم.
امیر جونی؟............
تنها ٤ شب دیگه باقی مونده که من و تو پدر و مادر واقعی بشیم.
تنها سه شب دیگه باقی مونده که دستای کوچولوی پسرمونو تو دستامون بگیریم و ببوسیمش.
تنها ٢ شب دیگه باقی مونده که فرزند عزیزمون وارد دنیای ما میشه و ما و دنیامون رو می بینه.
تنها ١ شب دیگه باقی مونده که بهداد عزیزمون و ببینیم.
بابایی زودتر از بهدادی بیا. من اول منتظر شما هستم.
دوستتون دارم و قلبم به عشق شما دو تا میزنه.
تمام لحظه های زندگی من سرشار از عشق و مهربانی شما دوتاست.
از خدای مهربونم میخوام که به هر دوتای شما عمر طولانی و با عزت عطا کنه.
شاد و سلامت و پر توان باشید.