امیر بهدادامیر بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

...امیر بهداد فرزندی بی نظیر...

گزارش چهارده ماهگی

1391/11/2 1:13
نویسنده : مامان مریم
365 بازدید
اشتراک گذاری

فرشته کوچولوی خونمون

20200000گزارش چهارده ماهگی بهدادی20200000

سلام بهداد مامان

روزهای چهارده ماهگیت رو هم داری پشت سر میگذاری و من همینطور دارم میام و ماه به ماه برات گزارش کارهای قشنگت رو مینویسم .

باورم نمیشه که چهارده ماه از به دنیا اومدنت گذشته. چهارده ماه قشنگ رو با هم سپری کردیم اینقدر قشنگ که دلم نمیاد این روزا تموم بشه. و کاشکی که همین قدری میموندی. اما میدونم که روزها و ماهها و سالهای قشنگی رو  در پیش داریم که شاید این روزها و این ماهها به گردش هم نرسه. اما اینو میدونم که این چهارده ماهی که پیشم بودی و با هم بودیم به قدری برام شیرین و قشنگ و دلچسب و لذت بخش بوده که نمیتونم از یادم ببرم و  خیلی وقتها حسرت روزهای نوزادی و کوچیکی تو رو می خورم. آخه خیلی ماه بودی . بماند که الان ماهتر شدی. اما هر بچه ای توی دوره نوزادی یه بو و یه حال و هوای دیگه داره. انگار که هنوز زمینی نشده و هنوز آسمونیه.

20200000202000002020000020200000202000002020000020200000202000002020000020200000

این ماه خیلی طولانی بود اونم به خاطر ده دوازده روزی که مسافرت بودیم و خیلی روزهای شلوغ و پر ماجرایی داشتیم. همش خوب بود. خدا رو شکر هم برای ما و هم برای شما ماه خوبی بود.

از روزهای قشنگ با تو بودن میگم که چقدر این ماه شیرین تر شدی. با نمک و با مزه. داری کم کم به حرف میوفتی هر خواسته ای که داری بالاخره با زبون خودت به ما می فهمونی.

اِه اِه شده کار هر روزت. هر چیزی رو که می خوای به طرفش اشاره می کنی و هی می گی اِه اِه. وااای اینقدر این کارت با مزه هست که حتی بعضی وقتها که توی بغلمون هستی الکی میگی اِه اِه و یه چیزی رو نشون میدی و خودت هم نمیدونی که چیو می گی و چیو میخوای. اما فقط می خوای که جلب توجه کنی و ما رو متوجه خودت کنی و ما هم یه چیز رو بهت بدیم تا ساکت بشی. اینجور موقع ها بابایی میگه بابایی باز دوباره توهم زدی؟

عشق دد: عاشق دد هستی و تا لباسهات رو می پوشونم تنت اصلا صدات در نمیاد و مخالفتی نمی کنی با پوشیدن لباس. و وقتی هم که میریم د د خوشحال و خندان به همه جا نگاه می کنی و دوست داری  و لذت می بری.

تو دل برو و مهربون: خدا رو شکر هنوز بچه اجتماعی هستی و به همه نگاه می کنی و می خندی و بغل همه هم میری . کمتر پیش اومده که غریبی  کنی و گریه کنی و بغل کسی نری . به خدا اینقدر مهربونی که دل همه رو به دست میاری و دل هیچ کس  و نمیشکونی. و بغل همه میری. قربونت برم که اینقدر مهربون و پاکی.

هذیون می گی: وااای خدای من شبها یاد گرفتی توی خواب حرف می زنی و بلند بلند قاه قاه می خندی. تیکه کلام جدیدت "دیدی؟" رو شبها توی خواب زمزمه میکنی و شبها وقتیکه با صدای تو از خواب پا می شم و می بینم که داری خواب می بینی و توی خواب حرف می زنی خندم میگیره و چشمامو می بندم و می خوابم.

وضعیت حرف زدنت: به قدری  صدات قشنگه که بعضی روزا فقط سکوت می کنم که صدات رو بشنوم تمام مدت داری با خودت حرف می زنی و زمزمه می کنی. دد دودو با با ما ما .ج.ج. نی نی.

لغت جدید: این ماه یاد گرفتی سرت رو تکون میدی و از ما می پرسی دیدی . لغت جدید این ماهت کلمه ی دیدی هست. واااااااااااای از صبح تا شب هزار مرتبه به ما رو می کنی و می گی دیدی؟ دیدی؟ خیلی با مزه میگی.

یکی هم جوجو از وقتی که بابا بازی انگری برد رو توی گوشیش برات گذاشته تمام مدت می گی جوجو. تازه وقتی هم که بابا رو می بینی بهش می گی جوجو یعنی برای من گوشیت رو بیار و جوجو بگذار. دیگه بابا حسابی شاکی شد و بهت گفت که عوض اینکه منو میبینی بگی بابا می گی جوجو ؟ دیگه کمتر بهت گوشی میدیم که به گوشی عادت نکنی و از سرت بیفته. استفاده از وسایل تکنولوژیکی برای سن شما فعلا ممنوع میشه. به جز ضرر چیزی دیگه ای نداره.

کوآلای من: از صبح تا شب دوست داری که به من بچسبی و آویزونم بشی. یا اینکه بشینم پیشت و تمام مدت همه کارو زندگی و ول کنم و کنارت باشم. تا یه دقیقه تنهات می گذارم که برم مثلا یه پلو آبکش کنم بدو بدو خودت رو می رسونی به من . وقتایی هم که حال نداری بیای دنبالم سریع گریه میکنی.

گریه ای شدی و دل نازک: نمی دونم مال اینه که داری دندون در میاری یا مال سن ات هست؟ ولی به طرز عجیبی سریع ناراحت می شی و گریه می کنی. نمیدونم اصلا یه چند روز بود که دل و دماغ نداشتی و همش بهونه می گرفتی و من تمام مدت به دلت راه اومدم و همراهیت کردم. اما دلم نمیخواد که این رفتار روی شما بمونه. من به خوش اخلاقی تو عادت کردم و اصلا حوصله شنیدن گریه ندارم . خواهشمندم که همیشه خوش اخلاق باش و اخلاق محمدی داشته باش.

وضعیت خوابیدنت: از ماه پیش کم خوابتر شدی. شبها یه چهار پنج باری بیدار میشی و به به می خوری  و می خوابی. روزها ساعت سه تا پنج هم می خوابی و شبها هم دیگه داری عادت می کنی که ساعت ده و نیم یازده بخوابی. الان یه چند وقتی هست که شبها زودتر از ماه پیش می خوابی. خیلی خوشحالم.مرسی.

وضعیت دندونهات: فعلا همون دوتا پائین و چهارتا بالا رو داری .

وضعیت راه رفتنت: کما فی السابق دستت رو به مبل و دیوار و اشیا می گیری و راه میری . بعضی وقتها هم روی پاهات می ایستی و تا می فهمی که اِ ایستادی! سریع می خندی و میشینی. مامان جون نترس به خدا هیچی نمیشه. پا شو یا علی بگو و وایسا . تازه خودت می فهمی که چقدر با زحمت چهار دست و پا خودت رو به این طرف و اونطرف می کشونی. به خدا یه روزایی دلم برات می سوزه که همین جور کشون کشون و چهار دست و پا خودت رو روی فرش و موکت می کشونی و راه نمیری. امیدوارم که دیگه این ماه راه بیفتی و دست از چهاردست و پا رفتن بکشی گلم.

سرگرمی این روزات: یه سری خونه سازی چوبی از کیش برات گرفتیم که خیلی روزا باهاش سرگرم میشی. رنگی و اشکال هندسی مختلف هست و سبک . یه کامینون هم برات گرفتم که تمام مدت با یه کفگیر چوبی که مخصوص خودت هست این چوبهای رنگی رو با کفگیره می ریزی توی کامیون و دوباره بار ماشین باریت رو خالی میکنی و روزا با این کار سرگرمی. بعدش دیگه خونه گردی و کابینت و کمد و کشو گردی و یه سر هم بازی توی اتاقت و ....

دسته گلهای به آب داده این ماهت: فقط وقتی که رفتیم خونه مامان پری یه صدف و پری دریایی رو خودم کار پتینه روش انجام داده بودم و مال عمه بود. اونا هم چون قشنگ بود گذاشته بودند روی میز تلویزیونشون که این دفعه که رفتیم خونشون زدی شکوندیش و از وسط دو نصف شد و دیگه کاریش نمیشد کرد و ما رو شرمنده کردی.

یه قلب کریستال هم داشتم که یه روز دستت گرفته بودی و توی آشپزخونه از دستت افتاد و شکست. یه چیز خیلی فانتزی بود که دیگه لنگه اش هیجا نیست. اشکالی نداره پسرم سرت سلامت .

یکی هم اینکه وقتی خونه خانجون اینا بودیم رفتی سراغ کتابخونه آقاجون و همه وسایل شخصی و کتابها  و یادداشتهاش رو به هم ریختی و همه رو داغون کردی. امیدوارم که آقاجون خیلی ناراحت نشده باشه. البته اون اینقدر مهربون و بچه دوسته که اصلا به روی ما نیاورد و هیچی نگفتو نمیگه.

بچه ی خوش سفر: این ماه یه ده دوازده روزی دور از خونه بودیم یه مدت تهران و یه چند روز هم کیش بودیم. خدا رو شکر به قدری خوش سفر و خوبی که اصلا آدم احساس نمیکنه که یه بچه کوچیک همراهش هست. تو عین یه آدم بزرگ تو تموم مهمونیها  دوره هم نشینی ها و مسافرت ها و گردش ها و خرید ها پا به پای ما همراه بودی و یک ذره هم بد قلقی نکردی. من واقعا از شما متشکرم و هزار تا بوس آبدار و کش دار و صدا دار ازتون میکنم که اینقدره ماهی.

بهداد جونم دوست دارم و زنده به عشق توام.

قربون تموم شیرین کاریهات بشم.

هر چی از خوبی تو بگم کمه.

عشقمی. عزیزمی. تو نفس مامانی.

                                                    فرشته ی مهربون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

نگاری
2 بهمن 91 2:09
اخییی جونم خوابیدنشو نگاه کن فسقلی خراب کاریهاشم واسم از همه چی جالب تر بود
سارا
2 بهمن 91 17:45
خاله مریم(مامان حسام کوچولو)
3 بهمن 91 1:18
14 ماهگیت مبارک خوشگل پسر
مامان مهدیار
3 بهمن 91 16:54
سلام عزیز دل خاله

14 ماهگیت مبارک عسیسم

الهی فدات شم حتما خیلی بانمک میشی وقتی تو خواب حرف میزنی و میخندی

مامانی هنوز دست گلای زیادی باید آب بدم
این چندتا که قابلی نداره

سلام مرسی که به ما سر زدید. من نوکرشم . هر دسته گلی دوست داره به آب بده ما حرفی نداریم. فقط من باب یادگاری و خاطره یادداشت کردم.

مامان آنیا
3 بهمن 91 16:54
قربونت برم عزیزم چقدر ناز خوابیدی هزار تا بوس برای این فرشته زیبا 14 ماهگیت مبارک عسل خاله
مامان سوشیانت
4 بهمن 91 3:35
اخی چه ناز خوابیده 14ماهگیت مبارک خاله
مامان راضیه
5 بهمن 91 0:40
مبارکت باشه عزیزم
ببین چه مثل فرشته ها خوابیده
قربونش برم
خدا حفظش کن
بوس بوس بوس


سلام خاله . مرسی که به ما سر می زنید.
پانی(مامانه بهداد)
6 بهمن 91 16:15
عزیزکم مامانی داره روزهای شیرین و تکرار نشدنی ای رو با تو گل پسر ناز میگذرونه و چقدر خوبه که گوشه ای از این شیرینی هارو اینجا ثبت میکنه تا در آینده بخوانی و بخوانه و دوباره و دوباره لذت ببره .
مامان مریم جون خیلی خوبه که گل پسری اجتماعیه و این واقعا یه حسن ولی ممکنه وابستگیش بیشتر هم بشه که البته مقطعیه.
روزهاتون سرشار از شادی و انرژی
بوووووس برای همنام زیبای بهدادم

وااااااااای مرسی مامان پانی عزیزم.

شیرین سلیمانی
14 بهمن 91 23:12
آخی جوجو....

میسی شیرینم