امیر بهدادامیر بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

...امیر بهداد فرزندی بی نظیر...

گزارش هیجده ماهگی

1392/3/18 17:25
نویسنده : مامان مریم
388 بازدید
اشتراک گذاری

بهداد عزیزم

هجده ماهت هم تموم شد و توی این ماه مثل ماههای قبل کارهای جدید و تازه ای یاد گرفتی که نوشتن و ثبت کردنش خالی از لطف نیست. هر روز شیرین تر . هر روز دوست داشتنی تر.

به قدری بامزه شدی که اگه به من باشه  هر روز و هر لحظه ات رو باید ثبت کنم. اما به

خلاصه ای از هنرنمایی های این ماهت اکتفا می کنم. 

2020000020200000202000002020000020200000

 

جونم برات بگه که این ماه بالاخره بدون هیچ سختی و تلاشی دوتامون یاد گرفتیم که شبها موقع خواب دیگه راه نریم. آخه تمام این مدت هجده ماه هر شب موقع خواب اول به به می خوردی من یه شونزده هزار دوری باید تو رو روی دستم یا شونه ام راه می بردم تا به خواب ناز فرو بری. واقعا این آخریها دیگه کتف درد  و کمر درد و دست درد گرفته بودم.اما یه چند شب شما رو روی تخت خودمون  گذاشتم و بهت به به  دادم و تو هم راحت می خوابیدی  و بعدش که خوابت سنگین می شد توی تخت خودت می گذاشتمت .

حالا دیگه این عادت هر شبمون شده حتی در طی روز هم که می خوای بخوابی همین کار رو می کنم و به راحتی لالا می کنی. خوشحالم خیلی. از تو پسر گلم که این قدر به راحتی انعطاف پذیر هستی و به مامان کمک می کنی ممنونم. مرسی عزیزم.

راستی اگه بخوام از وضعیت کلی خوابیدنت بگم ، شبها ساعت یازده دوازده می خوابی و صبح ها هم ساعت نه و نیم ده بیدار می شی . عصر ها هم یه دو ساعتی می خوابی.

سایه بازی: این ماه با سایه ی خودت آشنا شدی و وقتی که توی خونه یا بیرون سایه ات رو می بینی کلی ذوق می کنی و ادا در میاری که مدلهای مختلف سایه ات رو ببینی.

بازی بزن قدش : این کارو به همت عمو علی یاد گرفتی و هر کس که دستش رو به سمتت می گیره و بهت می گه بزن قدش شما هم همین کارو می کنی و رو کف دست طرف مقابل می زنی.

بوس بازی: این روزا یاد گرفتی که برای همه بوس می فرستی . دستای کوچولوت رو می گیری جلوی صورت و دهانت و محکم بوس می فرستی . خیلی شیرینی.

دستات کو: بازی دستات کو پاهات کو رو ماه قبل یاد گرفته بودی . اما این ماه یاد گرفتی که جای موهات. چشمات . گوشات و بینی و شکمت رو هم وقتی که ازت می پرسیم بهمون نشون بدی و ما رو خوشحال و خندون می کنی.

بازی بهداد کو؟ این روزا تا توی خونه از جلوی چشممون دور می شی  بلافاصله می گیم بهداد کو ؟ بهداد و ندیدی؟ ای بابا این بهداد هم که پیداش نیست. اون موقع هست که هر جایی رفته باشی بدو بدو خودت رو به ما می رسونی و خودت رو نشون می دی و ما هم کلی ذوق می کنیم . تازه بعضی وقتها هم کنار دستمون ایستادی و مثلا ما تو رو نمی بینیم و هی می گیم که بهداد کو ؟ بهداد و ندیدی؟ تو هم ساکت و بی حرکت همون جا می ایستی و بعدش یهو چشممون به تو می خوره و وای اونموقع هست که ما خوشحالی می کنیم که تو رو پیدا کردیم و تو هم کلی ذوق میکنی.

بله های کشدار؟ با چند بار بازی این کارو یاد گرفتی. این بازی رو هم وقتی که منزل مامان پری بویم و همه دور هم بودیم یه چند بار تک تک اسم هم و صدا می کردیم و هر کس که به اسمش می رسید می گفت ب------------------له . نوبت اسم تو هم که شد و اسمت رو صدا کردیم محکم و کشدار می گی ب-------------له. خیلی با مزه می گی و جالبه.

بگو مامان: این روزا تمام سعی ات اینه که فقط اسم بابا رو به زبون بیاری. هر چی بهت می گم بگو مامان با سماجت و جدیت میگی بابا. یعنی یه هفت هشت ده باری پشت هم با لحنهای مختلف ازت می خوام که بگی مامان ، تو هم با پا فشاری تمام و با همون لحن من بازم می گی بابا. من و بابا این بازی هر روز مون شده که ازت بخوایم بگی مامان اما تو حرف خودت رو می زنی. خیلی بازمزه هست. یعنی یه جور کل کل میشه.

یه فیلمی بود به اسم دزد عروسکها که توی اون یه مادر و پسری بودند که تمام عروسکهای شهر و می دزدیدند و زندانی شون می کردند. ایرانی هم بود و توش پسر جادوگره روی تاب می نشست و این آواز رو می خوند آهای آهای آهای ننه من گشنمه. این شعر و چند بار توی حال خودم بودم و برات خوندم و تو هم یاد گرفتی و تا می گم آهای آهای آهای تو می گی ننه. خلاصه که لغت ننه رو هم این جوری یاد گرفتی .

توی این کل کل ها وقتی که چند بار ازت می خوام که بگی مامان و تو هم حرف حرف خودته و می گی بابا . یهو می گم خوب بگو ننه. تو هم سریع می گی ننه. باخنده و مزاح بهت گفتم که باشه من که این همه بهت می گم بگو مامان تو بازم حرف خودت و می زنی و می گی بابا . باشه من به ننه هم راضی ام بگو ننه. اما این رسمشه؟ اون موقع هست که پشت هم یم گی ننه ننه . واااااا یکه چقدر خوردنی میشی وقتی که پشت هم می گی بابا بابا و ننه ننه .

بابا: راستی الان یه چند روزی هست که  تمام مردهایی که توی تی وی و عکس و بیرون از خونه  رو می بینی بهشون اشاره می کنی و می گی بابا. هر چی می گم که بهداد آقا . اما تو بازم می گی بابا. اینم شده بازی هر روزمون. مثلا وقتی که می ری سر کیفم و پول های کاغذی رو می بینی و عکس امام خمینی رو روش می بینی می گی بابا . حالا هر چی من می گم بهداد این آقا هست تو حرف خودت رو می زنی و می گی بابا.

جوجو: تمام فکر و ذهن و حرف این روزات جوجو هست . صبح تا چشمات رو باز می کنی می گی جوجو. تمام مدت روز دنبال جلوی پنجره . توی خیابون توی جاده توی تی وی یا هر جایی چشمات دنبال جو جو هست و می گی جوجو جوجو . تازه توی خواب هم حرف می زنی و از این ور به اون ور که می شی می گی جو جو . جوجه. خلاصه که تمام دغدغه ی این روزات به قول خودت جوجوی.

بازی پر و خالی کردن: پر و خالی کردن هر ظرفی که دستت بیاد شده بازی این روزات. مخصوصا با آب . یعنی کم کم روزی هفت هشت بار توی یه سینی دوتا لیوان می گذارم و یکی شون رو نصفه آب می کنم اون موقع هست که دیگه بهداد نشسته و یه چند دقیقه ای با لیوان ها سرگرم می شه و آب و از یه لیوان به لیوان دیگه میریزه. عاشق این کاریا. تازه وقتایی که می بینم که غذا نمی خوری دوباره یه سینی می گذارم جلوت و تو بازی خودت رو می کنی و من هم قاشق قاشق غذا رو بدون اینکه تو مخالفت یا بی میلی کنی می خوری و من کلی ذوق می کنم.

بازی این روزات: کل کل کردن با من و بابا و اطرافیان. آب بازی . پر و خالی کردن لیوان و ظرفها از آب و قابلمه و کاسه و کوزه بازی .

وضعیت دندونهات: تا الان چهارده تایی داری. چهار تا پایین و چهار تا بالا و دوتا کرسی بالا و دوتا کرسی پایین و دو تا هم نیش. توی این ماه دندونهای نیشت هم در اومد.

وضعیت غذا خوردنت : خوب بی اشتهایی و کم غذایی که داری و به همت شربت کیندر یه کم میلت به غذا بهتر شده. تناولات غذایی این ماهت : فسنجون خوردی. راستی از بادام هندی خیلی خوشت میاد و با میل و ولع زیاد می خوری. شیرینی تر و خامه ای اصلا لب نمی زدی اما این بار که تهران بودیم یه چند بار از قنادی گرین پارک شیرینی تر گرفتیم و تو هم خیلی خوشحال و راضی تمایل نشون دادی و دولپی خوردی.

بهت گفتم آخه بهداد این همه شیرینی بهت تعارف می کنم نمیخوری . حالا می دونی که این قنادی همون قنادی هست که کیک نامزدی و عقدمون رو بهش سفارش دادیم؟ میدونی که چقدر ازش خاطره داریم؟ اصلا کی باورم می شد که وقتی که با امیر حسین رفتیم این قنادی و کیکمون رو سفارش دادیم یه روزی بشه که بچه به بغل بریم اینجا و برای کودک دلبندمون شیرینی بگیریم؟ عجب دنیاییه!!!

وضعیت حرف زدنت : توی این ماه تعداد لغتهای جدیدی که گفتی کم بود و تمام مدت همین چند تا لغتی که می دونی رو روزی هزار بار تکرار می کنی. به به . پوف به. ما که همون آب هست. جوجو.جوجه. نانای. دد. بابا مامان ننه طوطی. بوپ که همون توپ خودمونه . .....

شیرین کاری این ماهت: یه شیرین کاری کردی که به اندازه ی صد تا شیرین کاری بود و اونم شکستن گلدون قوی مورد علاقه ام بود که دیگه لنگه اش تو دنیا گیر نمیاد. یعنی دیگه اگه کار دیگه ای هم کردی اصلا نه یادم میاد و نه به چشمم میاد. بگذریم.

شیرینی زندگی ام. باقلوای من عاشقتم و اینقدر دوست دارم که هر چی بگم بازم کمه. عاشق همه ی کارها و شیرین کاریهاتم. ایشالا که سلامت باشی و همیشه شاد و سر حال باشی . هیچ چی بهتر از سلامتی نیست. نعمتی هست که شکرش تمومی نداره. دیگه بقیه ی چیزها فرعیاته . اول از همه سلامتی.

شاد و سلامت و سربلند باشی.

 پسرم ! تو قلب تپنده ی منی.

دوستت دارم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان سارا
28 خرداد 92 17:50
عزیزم چه گل پسری