امیر بهدادامیر بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

...امیر بهداد فرزندی بی نظیر...

این روزای ما...

1392/9/28 10:00
نویسنده : مامان مریم
238 بازدید
اشتراک گذاری

 

بهداد عزیزم سلام

بیست و چهار ماه و سه هفته ات هست یعنی اگه بخوام راحتتر حساب کنم بیست و پنج ماهت هست و دیگه یه بچه ی کامل شدی. هر چیزی رو که لازم داشته باشی و بخوای با حرف زدن و اشاره کردن کاملا به ما میفهمونی. حرف زدنت خیلی قشنگه، ناز و با ادا. صدات هم خیلی قشنگه، ناز و بچه گونه. نه مردونه و کلفت.

بدل بدل گفتن های این ماهت هنوز ادامه داره و بهونه ی بغل اومدنهات بیشتر از قبل شده. به حدی که بعضی روزا واقعا التماس می کنی و منم بی جواب نمیگذارمت هر چند که تازه کمر دردم خوب شده و بالاخره به مراقبت نیاز داره. اما واقعا دلم نمیاد و بازم بغلت می کنم. چکار کنم؟ بچه می . جونمی عشقمی.

این روزای آخر پاییز هوا هم بارونی هست و هم خیلی سرد. برای همین کمتر پامون رو از خونه بیرون گذاشتیم که مبادا مریض بشی. من اگه خودم مریض بشم خیالی نیست اما واقعا اصلا دل و حوصله و جون مریض شدن تو رو ندارم و برای همین پیشگیری می کنم که کمتر بهش دچار بشم و خدا رو شکر پارسال زمستون هم همین رویه رو داشتم و حسابی پوشوندمت و بیرون از خونه هم کم بردمت برای همین زمستون بی خطری رو داشتیم امیدوارم که زمستون امسال رو هم صحیح  و سلامت بگذرونیم.اگه به من بود که اصلا میگفتم این سه ماه زمستون پامون رو هم تهران نگذاریم که هم سرمای تو راه سخته و هم آلودگی هوای اونجا ممکنه که تو رو مریض کنه. بالاخره انواع ویروسهای موذی توی هوا پخشه دیگه. اما بعید میدونم و نمیشه که پدر و مادرها و اهل خانواده رو چشم انتظار بگذاریم. حالا تا ببینیم که چی پیش میاد. هر چه پیش آید خوش آید. البته قرار بود که شب یلدا منزل خانجونی باشیم و به مامان پری اینا هم سر بزنیم. اما به خاطر نامساعد بودن جاده ها و بازرس داشتن بابا اینا و ناخوش احوالی خانجونی ترجیح دادیم که فعلا نریم . بقیه هم برنامه شون رو به خاطر ما کنسل کردند.  عوضش اگه خودمون باشیم میتونیم یه جشن سالگرد ازدواج سه نفره بگیریم و یه شب نشینی سه نفره ی یلدایی. اینم خوبه و به یادگار میمونه. حالا میام و برات تعریف می کنم.

این روزا نمیدونم که چرا دوباره کم غذا شدی. هر چیزی نمیخوری و اگر هم بخوری قد گنجیشک میخوری. واقعا وقتی که نگاه می کنم می بینم تنها سختی که توی دوران بچه داری داشتم همین غذا نخوردنت بوده. یعنی واقعا شب بیداری و شستشو و بذار و وردار و همه ی کارهای بچه داری اصلا به چشمم نمیاد و برام خستگی نداره اما امان از کم غذا خوردنهات. واقعا بعضی روزا کلافه میشم و آدم و به خدا میرسونی. یعنی روزا یه دو سه مدلی غذا باید آماده داشته باشم تا بلکه یکی رو لب بزنی و مزه مزه کنی. بخدا خسته ام. هر چی هم میخوام که به روی خودم نیارم و مثبت اندیشی کنم و ... اما بازم نمیشه. یعنی هر غذا و خوراکی رو باید ازت اجازه بگیرم که بگذارم دهان مبارکت یا خیر. وگرنه همه رو میریزی بیرون. آخه این شد رسمش ؟ چه کنم؟ امیدم اینه که سلامتی و مساله ای نیست این را هم ندید میگیرم و باز هم خدا رو شکر می کنم. خداااااایا شکرت.

راستی با اینکه دو ماهه که از شیر گرفته شدی اما بازم بهونه اش رو میگیری و این بدل بدل گفتنهایت یکیش به همین خاطره. الهی فدات شم که هنوز یادته و اینقدر با وفایی. میدونم که ته دلت هنوز یه امیدهایی داری که شاید من از رو برم و یه کم بهت به به بدم اما دیگه واقعا گذشته و باید کم کم فراموشش کنی و به غذاهای خوشمزه ی دیگه ای فکر کنی.

راستی از شیرین کاریهای این ماهت حرف زیاد دارم که ان شاا... با یه پست بلند و بالا میام و به عرضت میرسونم.

لحظه ها خاطره اند ...

زندگی شوق تمنای همین خاطره هاست

لحظه هایت خوش باد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان سینا
28 آذر 92 16:27
ایشالا همیشه کنار هم شاد و خرم باشید
مامان مریم
پاسخ
ُسلام مامانی. ان شاا... شما هم در کنار همدیگه همیشه سلامت و شاد باشید.
مامان راضیه
30 آذر 92 1:09
سلام مریم جونم و سلام بهداد جونم راست میگی این روزا اینقدر سردشده که هرچی بیرون نری بهتره ولی من با اینکه خودمون و تو خونه حبس کردم بازم کیان مریض شد و چه روزایی داشتیم از بس هوا اینجا آلوده است اگه نری تهران بهتره آلودگی هوا خیلی زود مریض می کنه بچه ها رو الهی بگردم که اینقدر پسرمون مهربون و بغلیه خب بچه ها دلشون به همین چیزا خوشه دیگه به یه آغوش گرم و پر از آرامش و اون حسی که به آدم میدن و فقط باید مادر باشی تا بفهمی چقدر آدم مست میشه توی این آغوش های کوچولو کاش زودی می می یادش بره چقدر سخته دلم غصه ای شد براش مریم جونم واسه غذا خوردنش نگران نباش می دونی که بچه ها همین جوری ان یه روز خوب می خورن یه روز بد راست میگی منم وقتی با هزار تا آب و تاب غذا درست می کنم و کیان نمی خوره یا بد می خوره می خوام بشینم یه دل سیر گریه کنم ولی کاریش نمیشه کرد دیگه توی این روزای مریضی کیان حدود 10 روز هرچی درست می کردم تو دهنش نکرد و همه رو بر میگردوند اگه هم میخورد خداروشکر که سالمند الان بهش سخت نگیر و خودت و اذیت نکن این روزها زودی می گذره ببوسش پسر نازمونو
مامان مریم
پاسخ
الهی الهی که اینقدر کیان کوشولو اذیت شده . حالا دیگه خوبه خوبه دیگه؟ عزیزم!!! منم خودم و به بی خیالی می زنم اما واقعا بعضی وقتها دیگه غیر قابل کنترل میشم و آها عین تو میخوام بشینم و زار بزنم. ولی خداییش خدارو شکر می کنم که فقط سالمه. اینه که مهمه. ای خدا هیچ بچه ای مریض نشه و همیشه سرشون به بازی و شیطونی گرم باشه. خدایا همه ی بچه ها رو از بیماری و بلا به دور کن. و تن نازکشون رو به ناز طبیبان گرفتار نکن.آمین.
مامان دانیال
30 آذر 92 15:13
سلام عزیزای دلم آخ قربون بهداد شیرینم برم من مریم جون اصلا نگران کم غذاییش نباش بچه ها محاله گشنه بمونن هر چی بیشتر حساس باشی بیشتر لج میکنن یه مدت بحال خودش بزارش مطعمئن باش خودش میاد میگه غذا میخوام الهی عزیزم هنوزم تو فکره ممه قربونش برم من ایشالا همیشه شاد باشین عزیزم بهداد نازمو ببوس بجای من یه عالمه شب یلدای خوبی داشته باشین
مامان مریم
پاسخ
سلام عزیزم که یاد ما هستی و با این حالت میای و بهمون سر می زنی. مرسی که اینقدر مهربونی . برای شما آرزو می کنم که زمستان خوبی در پیش داشته باشید و آرام و سبک بارت رو زمین بگذاری . دانیال کوشولو رو ببوسش.