امیر بهدادامیر بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

...امیر بهداد فرزندی بی نظیر...

4ماهگی بهدادی

1391/2/6 20:50
نویسنده : مامان مریم
340 بازدید
اشتراک گذاری

4 ماهگی  امیر بهداد جانم    niniweblog.com                     

ابتدای 4 ماهگی بهداد جونم عادت کرده که دستش رو توی دهانش می کنه و ملچ و ملوچ می کنه . حتی شب ها دیگه سرو صدایی نمی کنه. و وقتی که گرسنه هستش شستش رو می خوره و از صدای دستش بیدار می شم و بهش به به می دم .

 نی نی کوجولوی مامان و بابا

خیلی باحال شده با شکلک و اداهای ما سریع می خنده.

تف تف می کنه و حباب می سازه و با دهانش صداهای خنده دار در میاره.

بهداد تو هوای تمیز شمال

الان 4 ماه و 4 روزش هست و سایز لباسهاش کاملا عوض شده و سایز دو اندازه کاملش هست و سایز سه بهش آزادتره.

شبها هنوز همون دو ساعت به دو ساعت رو بیدار می شه و به به می خوره. خواب شبش هنوز تنظیم نشده . روزها یی که حمام میشه یا اگه بیرون رفته باشیم یا کلا حالش خوب باشه و هوا بهش بسازه یه 3 – 4 ساعتی پشت سر هم خوابه و کیف می کنه.

متاسفانه با اینکه یه دو سه ماهی هستش که قطره ویتامین می خوره اما هنوز به طعمش عادت نکرده و قورت نمی ده. بطور کاملا حرفه ای قطره رو گوشه لپش جمع می کنه و همه رو فوت می کنه بیرون!!!!!!!

همین چند روز پیش بود که رفتیم واکسن 4 ماهگی فلج و سه گانه اش رو بزنیم و قطره فلج اطفالشو فوت کرد بیرون. نمیدونی که ما دو تا چه حالی شدیم به خانم مسول مرکز بهداشتیه گفتیم این کار رو کرده و دوباره تو دهانش ریخت. از دست این ورووووووووووووجک!!!!!!

ریزش موی بهدادی هنوز ادامه داره و روی بالش و تشک و دور یقه لباسش همین جور مو می ریزه. بعضی وقتها هم رو سر و صورتش می چسبند.

ترشح بزاقش زیاد شده و لباسش رو حسابی خیس می کنه و دائم پیش بند براش می بندم.

توی 4 ماه و یک هفتگی باهاش تمرین کردم و تا سه می شمرم. دستاشو میگیرم و تا سه می شمرم وقتی که به سه میرسیم بلندش می کنم. حالا اینقده باحال شده که وقتی شماره سه رو می شنوه خودش کمرش رو بالا میده و خودش رو بالا می کشه.(7-8/اسفند/90)

یه سگ کوچیک و سبک شنی براش گرفتم که امیر جونی اسمش رو گذاشته رِد رِد. اولین عروسکی که باهاش ارتباط برقرار کرد و با استقبال دستش گرفت همین رد رد بود. دوستش داره و حسابی باهاش سرگرم می شه  و بازی میکنه و به سر و صورتش میماله و میخورش.

تولد یگانه بود و یه کلاه تولد رو سرش گذاشتیم و رفیم خونشون .واااااااااای اینقدر خوشگل شده بود که . عین موش موشک ها . خدارو شکر با کسی غریبی نمی کنه.

خنده های صدا دارش شروع شده و شبها تازه ساعت 5/10 -11 یادش می افته که نطق بکنه و لحظه های زیادی رو روی سینه امیرحسین می شینه یا می خوابه و آواز می خونه . خیلی خنده داره .هاهاهاهاهاها.

توی تخت پارکش با آویز گردونش بازی می کنه و تخت اتاقش رو خیلی دوست داره . آخه همه چیز رنگارنگ و نرم و لطیفه و با جوجه ای که خاله لیلا براش هدیه آورده حساب کلنجار می ره و بازی میکنه. و سر و صدا و جیغ و داد . خیلی خنده داره. روزهایی که توی تختش میذارمش میشینم پایین تختش که منو نبینه تا صدای قشنگش رو بشنوم.

4 ماه و سه هفته اش هست که کاملا دستاش رو می شناسه و باهاشون بازی می کنه. با انگشتاش ور می ره و سرگرم می شه . اسباب بازی های سبک، عروسک و جغجغه ها رو توی دستش می گیره و به قدرت دست و انگشتاش پی برده که می تونه با اونها هر چیزی رو لمس کنه و دست بزنه و برداره و به سمت دهانش ببره و کشفشون بکنه. پارچه . مبل . بالش وتوری تختش و ... و خیلی از وسایل رو دست میزنه و میخواد ببینه که چی هستند. اما اولش با ترس و واهمه دستش رو به سمتشون دراز میکنه. واقعا اون از کجا یاد گرفته که با حس لامسه اش باید همه چیو بشناسه و ارتباط برقرار کنه؟؟؟

؟بازی بهداد جان با انگشتاش

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)