شنبه 91.7.15 پنجمین مروارید
بهداد جانم
چند روزی هست که از سفر سرعین اردبیل برگشته ایم . اما چون از شبی که برگشتیم دو شب پشت سرهم تب شدید داشتی نتونستم بیام و برات چیزی بنویسم و مشغول پرستاری از شما بودم.
تب داشتی و بی حال و حوصله. پکر و دمق. اسهال و اسفراغ نداشتی . نه آب ریزش بینی و نه عطسه و سرفه! اما از شانس ما توی هتل سرعین هم، شب یه پشه شیطون وز وز می کرد و دو سه جای صورتت رو هم نیش زده بود و تو رو کلافه کرده بود. شاید هم خستگی راه و سفر . شاید هم لثه های ورم کرده ات تو رو به این روز انداخته بود!!!!
نمی دونم نمی دونم که چرا هر چی پاشویه ات می کردیم و دست و صورت و پاهات رو می شستیم و استامینوفن بهت می دادیم یه چند ساعتی خوب بودی دوباره تنت داغ می شد و حالت خوب نبود و از گرما و تب تنت گر می گرفت و داغ می کردی.
دیگه دیروز عصر با بابایی تصمیم گرفتیم که بریم کلینیک شبانه روزی کودکان توی رشت. آخه جمعه بود و دکتر متخصصت هم نبود. وقتی که داشتم لباسهات رو تنت می کردم باهات بازی کردم و بالا و پائین انداختمت و تو هم می خندیدی. که یکدفعه یافتم
یافتم یافتم . تمام این تب و بی حالی و بی حوصله گیت مال این بود که دندونت داشت در میومد. که با فریاد بابایی رو صدا زدم و گفتم امیر جان نمی خواد که حاضر بشی تا بریم دکتر. پسرمون داره دندون در میاره. بیا و دندون پنجمش رو ببین.
دیگه دیشب وقتی که بازم تب داشتی و مراقبت بودیم خوشحال بودیم و نگرانی خاصی نداشتیم . تو هم که عاشق آب بازی هستی و وقتی که یه کاسه آب خنک جلوت می گذاشتیم دستات رو توش می زدی و بازی میکردی و خوشحال بودی . ماهم از فرصت استفاده می کردیم و پاهات رو هم توی آب می کردیم تا گرمای بدنت از این طریق دفع بشه.
خلاصه که هیچ چیزی برای پدر و مادر مهمتر از سلامتی بچه شون نیست . خدایا همه بچه ها رو در پناه خودت سالم و شاد حفظ کن و اونها رو از مریضی و بلا در امان بدار .آمین.
بهداد جانم . در یازده ماه و هفت روزگیت رویش پنجمین دندان قشنگت مبارک باشه.
فک بالا کنار دندان پیشین سمت چپ صورتت .
مبارکه عزیزم . ان شا الله که بقیه دندونهات به راحتی در بیاد و اینقدر ناراحتی و سختی نکشی گل قشنگم.