گزارش نوزده ماهگی

بهداد گلم سلام

میخوام از روزای قشنگ با تو بودن بگم . از روزای نوزده ماهگیت .نمیدونی که چه جیگری شدی ؟ به قدری تو دل برو و دوست داشتنی هستی که هر کس برای یک بار تو رو می بینه عاشقت می شه چه برسه به ما که تمام مدت داریم باهات روزامون رو سپری می کنیم و از وجودت لذت می بریم. قوبونت بشم من که اینقدر پسر خوبی هستی. به قدری ازت راضی هستم که خدا میدونه.

تو یه پسر فهمیده با شعور و دانا و مهربون و ماهی . هر چی بگم کم گفتم بعضی روزا کم میارم . میدونی چی کم میارم ؟ بوس ! وای به قدری روزا می بوسمت که بازم کم میارم و هی میخوام که سر تا پات و بوسه بارون کنم. خیی شیرینی خیلی خوشمزه ای. عاشقتیم و دیوانه وار دوستت داریم و بهت عشق میورزیم. بعضی وقتا به بابایی می گم اگه این موجود دوست داشتنی توی خونمون وول وول نمی خورد ما چقدر حوصله مون سر می رفت چقدر جاش خالی بود و ... اما وقتی می بینم که برای خودت بزرگ شدی و راه می ری و میدوی و بلبل زبونی میکنی و کارهای شیرین می کنی دیگه شوکه می شم و همش به امیر حسین می گم وای خدای من نگاهش کن ببین نفس می کشه راه میره تنش گرمه  و زنده هست. واقعیه واقعیه. مثل فرشته هایی. بهت می گم فرشته کوچولوی خونه ی ما .

عزیز دلم بعضی وقتا مثل نددید بدیدا هستم و از هر کارساده ای که می کنی شگفت زده می شم و به وجد میام. همش به فکر فرو می رم . نمیدونم واقعا وجودت برای من توی خونه مثل یه معجزه میمونه. اصلا تو خودت معجزه ای . تو معجزه ی خدایی.

خب حالا بذار از روزای نوزده ماهگی و کارهایی که تازه یاد گرفتی بگم

بهترین خبر نوزده ماهگیت اینه:  بالاخره گفتی مامان

بالاخره بعد از نوزده ماه و اندی پس از کلی تلاش و تمرین، به من میگی مامان ن ن ن

اولها می گفتی م م م  بعد شد ما .ما  ما بعدش ماما ماما ماما الان هم مامان ن ن ن غلیظ و قشنگ. مرسی عزیزم.

نمیدونی که وقتی که این لغت رو با کش و قوس میگی چه جوری دلم برای صدا کردنهای پشت سر هم ات ضعف میره.وای خیلی شنیدن این لغت برام لذت بخشه.

مامان. بابا: این ماه یاد گرفتی هر چی عکس مرد و زن توی کتاب و روزنامه و تی وی و هر جایی می بینی می گی مامان . بابا. منظورت به مردها  بابا هست و وقتی هم که خانم می بینی مگی مامان.

راستی ماههای قبل وقتی که عکس های عروسیمون رو روی دیوار اتاق خواب میدیدی وقتی که ازت می پرسیدم که اینا کی هستند می گفتی نی نی. منو می گی !! بعد از چند ماه فقط بابایی رو می شناختی و می گفتی بابا. اما این ماه خدا رو شکر یاد گرفتی و اسم هر دو تامون یعنی همون مامان و بابا رو می گی و کلی ذوق زده می شم وقتی که ازت می پرسم اینا کی هستند و تو هم در جوابم می گی مامان ن ن بابا.

تمرین کارتهای بن بن بن: توی این ماه کارتهای مقدماتی بن بن بن رو برات آوردم دم دست و الان توپ مامان بابا آب هاپو دست پا و کارت جوجه رو کاملا می شناسی و وقتی که ازت می پرسم جوجه کو بلافاصله کارتها رو نگاه می کنی و بهم  نشون می دی. خیلی هم این بازی رو دوست داری.

عاشق کتاب خوندن و شعر خوندن هستی و تا یه کتاب برات می خونم میری هر چی که کتاب داری رو میاری که برات بخونم.

شناسایی حیوانات: یک کتاب شناخت حیوانات از نمایشگاه کتاب برات گرفتم که اصلا فکر نمی کردم اینقدر ازش خوشت بیاد. اما خیلی از حیوانهایی رو که نام می برم رو با انگشتت بهش اشاره می کنی  و میشناسیش. الان پروانه گاو قورقوری لاکی پیشی هاپو  پاندا مورچه زنبور جوجه ماهی ببعی مار شتر و طاووس و ... قشنگ بلدی و می شناسی و کاملا درست نشونشون میدی. بلد نیستی اسمشون رو تلفظ کنی اما می فهمی و با اشاره نشونشون می دی.

با اینکه تعداد لغتهایی که می گی خیلی زیاد نیست و  هنوز بلد نیستی که جمله ای رو بگی. اما به قدری حواس جمع و با دقت هستی که هر چی رو که بهت می گم میدونی و می فهمی و انجام میدی . اما خب هنوز زمانش نرسیده که درست بخوای هر لغتی رو تلفظ بکنی و بالاخره همه چی رو یاد می گیری و بلبل هم می شی.

تازه جدیدا هر شی دوری که دم دستم نباشه رو که ازت می خوام برام بیاری به سرعت میدویی و میری برام میاری. خیلی جالبه که هر چی رو که ازت میخوام برام بیاری سریع گوش می دی و می ری دنبالش و پیداش می کنی و میاری.

کفش و دمپایی ت رو خودت می پوشی و بعضی وقتها هم اشتباه و لنگه به لنگه. اما بیشتر دیدم که درست می پوشی. راستی همش دوست داری که کفش یا دمپایی ما رو به پات کنی و راه بری. کار با مزه ای هست. فکر می کردم که دختر بچه ها این کارو می کنند اما شما هم این کارو می کنی. توی لباس پوشیدن خودت هم خیلی همکاری میکنی و به راحتی لباس می پوشی و غرغر نمی کنی. مرسی عزیزم. تو بی نظیری.

راستی تو که اینقدر عاشق جارو برقی بودی. توی این ماه بیزار شدی ازش و تا روشنش می کنم یا گریه می کنی یا دو دستی محکم گوشهات رو می گیری که صداش رو نشنوی. نمیدونم که چرا اینجوری شدی؟!!!!!!!!!!

تناولات نوزده ماهگی: بلال خیلی دوست داری. خوشحالم که بلال رو می پزم و بهت می دم. آخه بلالهایی که روی زغال درست می شه خیلی می سوزه و ضرر داره . اما تو با خوشحالی و میل تمام به بلال پخته گاز می زنی و دوست داری.

نوشابه هم تازه گی ها دوست داری و برخلاف این که ماه به ماه توی خونه نوشابه نمیاد اما حالا که یه دو باری گرفتیم و تو هم تست کردی خوشت اومد ولی به بابا گفتم که دیگه نگیریم که اگه معتاد بشی دیگه ترکت سخته.

برای اولین بار با میل و رغبت پیتزا خوردی. حالا که دیدم اینقدر از خوردنش راضی بودی. حتما سعی می کنم که خودم ماهی یکی دو بار برات درست کنم که کیف کنی  و مال بیرون رو که ضرر داره نخوری. تازه پیتزای  دست پخت خودم خیلی خوش مزه تره میگی نه؟ از هر کی که تا حالا پیتزای منو خورده بپرس . اگر هم که برسم که ایشالا می کنم هفته ای یکبار و بخوری و لذتش رو ببری. راستی ساندویچ هم تست کردی و از چیز برگر خوشت اومد و اونو هم دولپی خوردی. نوش جونت.

در کل وضعیت غذا خوردنت یه کم بهتر شده و با ما همراهی می کنی اما اگه چیزی رو تست نکرده باشی یا دوست نداشته باشی حرف حرف خودته و لب بهش نمی زنی.

وضعیت دندونهات: دندون نیش سمت راست صورتت از فک پایین جوونه زده و سرش زده بیرون. مبارکت باشه. گل آقا.

وضعیت خوابیدنت: ای هنوز همون ساعت دوازده تا دوازده و نیم شب می خوابی و روزا هم ساعت نه و ده بیدار می شی با این تفاوت که شبها دیگه نهایت یک یا دو بار برای به به خوردن بیدار می شی و منو بیدار می کنی. تازه یه چیزی. شبهایی هم که بیدار می شی پا می شی می ایستی و میگی مامان مامان.وای منو می گی دلم برای این مامان مامان گفتنت غش می ره از بس که حسرت به دل مونده بودم که صدای قشنگت رو بشنوم که بگی مامان.

بازی و سرگرمی این روزات: کولی گرفتن از من و بابایی. دوچرخه سواری . حیاط گردی و آب بازی و آب دادن به گلهای حیاط و گلدونها. خیابون گردی و ویندو شاپینگ . قابلمه بازی و سرگرم شدن با کاسه و کوزه و دیگ و دیگچه.

دست گل به آب داده ی این ماهت: تو اینقدر بی آزار و مهربونی که اذیت و آزار و دردسر و خرابکاری نداری. مرسی عزیزم. فقط برای خنده بگم که چند روز پیش دم غروب قبل از اینکه بابا بیاد خونه داشتم همه جا رو گرد گیری می کردم و شیشه ی اسپری رایت شیشه شور دستم بود و میزها و آینه و میز تلویزیون رو داشتم تمیز می کردم که تو رایت رو ازم گرفتی . منم سرش رو قفل کردم که اسپری نکنه . اما تا یه کم ازت فاصله گرفتم دیدم صدای قلوپ قلوپ  آب میاد برگشتم نگاهت کردم و دیدم که نتونستی اسپری کنی . و سر پیچ اسپری رو باز کردی و تمام کل مایع شیشه شور رو روی سینمای خانگی و دی وی دی رختی . آبی بود که روی دستگاه ایستاده بود و تمام میز و فرش خیس شده بود و ... . دیگه سریع چند تا دستمال آوردم و دستگاه رو خشک کردم و تو هم هی می خواستی که بهش دست بزنی و منم تو رو هی از دستگاه دور می کردم که مبادا برق داشته باشه و تو هم از این کار من ترسیده بودی و گریه ات گرفته بود و ...  

در کل بگم که خیلی آقایی و گلی . این دست گلهایی رو هم که به آب میدی برای خنده و یادیگاریه. بالاخره باید معلوم بشه که توی این خونه یه بچه ی بازیگوش و کنجکاو و کاوش گر وجود داره دیگه....

عزیز دلم. نفسمی. گل زندگیمی. عاشقانه دوستت داریم.

خدایا خودت مراقبش باش. بهداد عزیزم و به تو می سپارم. از همه ی بلا ها دورش کن. آمین.