امیر بهدادامیر بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

...امیر بهداد فرزندی بی نظیر...

سه شنبه 91.7.4 گزارش ده ماهگی

1391/7/4 17:48
نویسنده : مامان مریم
639 بازدید
اشتراک گذاری

گزارش عملکرد روزانه بهداد کوچولو در دهمین ماه زندگیش

سلام نور چشمم.بهداد گلم.

از روزای ده ماهگیت بگم که مشغول چه کارایی هستی و از چه کارایی خوش میاد و از چه کارایی خوشت نمیاد.

این روزها به جای اینکه من دنبالت باشم و پا به پات مراقب و نزدیکت باشم . شما تمام مدت دنبال منی و پای منو می گیری و می خوای که بلندت کنم و بغلت کنم. نمیدونم ! وقتی که از صبح چشمای قشنگت رو باز می کنی تمام مدت دوست داری که من پیشت باشم و کنارت بشینم و جایی نرم. روزها به کارهام نمی رسم. این روزها حتی غذا درست کردن هم  پروژه ای شده برا خودش. به هیچ عنوان نمیگذاری که تنهایی پا توی آشپزخونه بگذارم.

همه جا آویزان: قدرت خدا دیگه روروک هم سوار نمیشی و من تقریبا توی آشپزخونه هر کاری که بخوام انجام بدم شما تو بغلم هستی.

حتی تو توی بغلم بودی که برنج آبکش کردم باورت می شه؟؟؟

ناراضی از صندلی غذا: غذا خوردنت بهتر شده. هم از غذای خودت می خوری  و هم دوست داری که از غذای ما هم بخوری و خوش غذایی. اما نمیدونم چرا چند روزه که با رضایت توی صندلی غذات نمی نشینی؟؟

خسته از کالسکه: سوار کالسکه هم که می کنمت نمی دونم که چرا مقاوت می کنی و دوست نداری که توش بشینی و سرو صدا می کنی و ابراز نارضایتی میکنی ؟

baby in stroller

اما وقتی که راهت می برم دیگه یادت می ره و  خیلی غر غر نمیکنی.

smilie_baby_039.gif

 

بقیه در ادامه مطلب 

 

 

بیزار از پیش بند:  موقع غذا خوردن به هیچ عنوان نمیگذاری که پیش بندت رو ببندیم. و تمام مدت بندش رو می کشی و درش میاری و متاسفانه تمام لباسهات رو خراب می کنی و زحمت من خیلی زیاد شده.

تعارفی : اینقدر مهربونی که هر چیزی رو که میخوای بخوری به هر کس که پیشت باشه تعارف می کنی و با زبون بی زبونی میگی که تو هم بخور.

لیوان آب رو که می گذاریم دم دهانت یه قلوپ خودت می خوری و یه قلوپ هم می گی که ما بخوریم.

ریزه خور: هر چیز کوچیکی که روی زمین باشه بر می داری و میگذاری توی دهانت و این کار خیلی خطرناکه. از ترسم تقریبا هر روز یه جارو برقی توی خونه می کشم.

دل نازک و گریه ای: نمی دونم که چرا این ماه گریه کردن رو یاد گرفتی. روزها وقتی که از خواب بیدار می شی بلافاصله گریه می کنی. از وقتی که دندون سومت در اومد و بعدسش هم چائیدی و یه کم نا خوش احوال شدی گریه کردن رو یاد گرفتی و تا حالا هم ادامه داره. این حرکت برای ما بعد از ده ماه تازگی داره و تا حالا گریه نمی کردی. sad infant

دستها بالا: وقتی که لباست رو میخوام از تنت در بیارم بهت میگم دستا بالا  تو هم بلافاصله دستای کوچولوت رو می بری بالا . اینقدر صحنه قشنگیه که وقتی تو این حرکت رو انجام میدی ها دلم ضعف می ره.

کمد گردی: این ماه یاد گرفتی که درب کشوی تخت و کمد خودت رو باز می کنی و روزها کلی با وسایل توش سرگرم می شی و هی وسایلا رو می ریزی بیرون و دوباره می ریزی توش. تازه بعضی وقتها هم یادت می ره و کشو رو می بندی و دستت هم لای کشو می مونه. اما اینقدر به تکرار بهت گفتم بهداد دستت بهداد دستت. یادته و کمتر این کارو تکرار می کنی و حواست هست.

بای بای: این روزها وقتیکه بابایی میاد خونه یا دیگه خداحافظی میکنه که بره. شما براش بای بای می کنی و خیلی قشنگه که با چه شوقی برای بابایی خودت رو تکون تکون می دی و بای بای می کنی. هم بای بای می کنی و هم بال بال می زنی. پروانه کوچولوی من.

اما هنوز معنی دور شدن بابایی رو نمیدونی و با رفتن اون خیلی دلتنگی یا ناراحتی نمی کنی. امیدوارم این کارو یاد نگیری که پشت سرش بخوای گریه کنی.

صدای با مزه: لیوان یا هر وسیله ای که توش خالی باشه رو میذاری جلوی دهانت  توش صدا می کنی. می گی آآآآآآآ. با لیوان بیشتر این کارو می کنی و از شنیدن صدای خودت خوشحال می شی و ذوق می کنی. و آواز می خونی

دندون قوروچه: یاد گرفتی که با دندونت صدا دربیاری و دندون قوروچه می کنی . هر چند که ما دوست نداریم و از صداش مور مورم میشه اما گویا این طبیعت بچه های تازه دندون در آورده هست .

نانایی: عاشق موزیک و رقص و دست دستی هستی. کافیه که یه آهنگ بشنوی . وای زودی ابراز احساسات می کنی و خودت رو به شوق شنیدن موزیک تکون تکون می دی و نانای می کنی و خوشحالی می کنی.animated gif of weaponry - baby wearing clown hat

دوستدار حیوانات محلی: رفته بودیم فارم بابایی اینا اونجا سه تا سگ بزرگ دارن. من که بهشون نگاه می کردم وحشت می کردم از بس که بزرگ و قوی و وحشی و ترسناک هستند اما تو همچین با مهربونی بهشون نگاه می کردی و براشون دست تکون می دادی که ... . اصلا از سگ خوشت میاد هر جا که سگ میبینی از دیدنش خوشحال می شی و خیلی بهش توجه می کنی. اصلا سگ که  می بینی میگی بوب بوب. هوب هوب فکر کنم منظورت همون هاپو هستش.

کلا از دیدن حیوانات محلی خوشحال می شی و دوست داری. مثل خروس . مرغ. اردک. غاز. جوجه. گاو.

سرگرمی این روزات: بازی کردن با هر وسیله ای به جز اسباب بازی های خودته. کمد گردی. کشو کردی. کابینت گردی. کلا خونه گردی. کشیدن سیم تلفن . کشیدن سیم باند سینمای خانوادگی و تبدیل آن به کش. بازی با جارو برقی و دو شاخه دلر بابایی. بازی با کلید آویزون جا کفشی. باز و بسته کردن درب کشو ها و کابینت ها. آب بازی . چند روزه که بازی با برس مامان شده کارت و هر جاییکه راه می ری یه دستت هم برس منه و با خودت اونو همه جا می کشونی.

تونل بازی: وقتی که روی زمین چهار دست و پا داری راه میری و می بینی که من و بابایی روی مبل نشستیم و پامون نود درجه از مبل روی زمین آویزون هست، بدو بدو میای که از زیر پای ما رد بشی و چندین بار این کارو می کنی و دوست داری و می خندی و شاد می شی.

 آآآآآآآ: یاد گرفتی که وقتی که پشت هم با دستمون به دهانت می زنیم تو هم صدا در میاری و با حرکت دست ما صدای خنده دار از دهانت میاد و خودت تعجب می کنی و صداتو ادامه می دی و می خندی و می گی آآآآآآآآآآآآآ. یا هر  صدای دیگه.

نمیدونی وقتی که این کارو انجام میدی چقدر شیرین و خوردنی میشی. بازم دلم برای این کارت و خودت ضعف میره.

تعداد دندونهات: تا این لحظه که فقط سه روز مانده تا ده ماهت تموم بشه جهارتا هست. دو تا بالا دو تا پائین.

وضعیت خوابت: هنوز شبها دو ساعت به دو ساعت بیدار می شی و غرغر می کنی و به به می خوری.baby angel 2شبها هم اگه زود بخوابی ساعت ده و نیم می شه اگر دیرتر بخوابی دوازده و نیم این حدود هاست که می خوابی. روزا هم اگه شب زود خوابیده باشی هشت و نیم .نه بیدار میشی . اما اگه شب قبلش دیر خوابیده باشی ساعت یازده . یازده و نیم بیدار می شی. خوابت  توی سکوت بهتره و بیشتر می خوابی .به محض اینکه یه صدای کوچولو بشنوی بیدار می شی و دیگه خوابت نمیبره.

وضعیت راه رفتنت: فعلا چهار دست و پا راه می ری و دستت رو به میز و دیوار و مبل می گیری و می ایستی اما بدون کمک نمی تونی به تنهایی بایستی . اما با کمک دیوار و مبل میتونی قسمتی رو قدم بر داری و به جلو بری.

وضعیت حرف زدنت:  دَدَ . بَ بَ. مَ مَ. بوب بوب . آآآآآآآآ . گ گ گ گ گ. تا همین حد میتونی صحبت کنی. بعضی وقتها هم ماما یا بابا می گی اما فقط تکرار حرفه و به معنی صدا کردن ما نیست . هنوز به معنی اصلیش به کار نمی بردی. و برای همین ما هنوز ذوق زده نشدیم که صدامون بزنی.

خرابکاری هات:  گوشی خودم رو که به کل پوکوندی. عینک باباجون رو هم اینقدر از روی صورتش برداشتی که دسته اش دیگه خراب شده و رفته عینک سازی که درستش کنن. عینک سازی بهشون گفته حاج آقا چه به روز عینکت آوردی که به هیچ عنوان درست نمیشه و باید عوضش کنی.

شارژر موبایل باباجون رو هم سیمش رو از پریزش جدا کردی و دل و رودش رو ریختی بیرون.. ظرف غذای بشقاب دم دستی خودت رو هم اینقدر از روی صندلیت انداختیش که بالاخره شکست. آینه بزرگه دم پذیرایی رو هم تمام مدت میری و خودت رو توش نگاه می کنی و همه جای آینه جای دستت مونده و به سختی پاکش کردم اما بازم کار هر روزت هست .

اینا همه قشنگی های با تو بودنه و خراب کاریهات نمک زندگیمونه و فقط برای یادگاری این جا نوشتم . وگرنه که همه اینا فدای یه تار موت قربونت بشم.

دوست داریم و عاشق همه این کارات هستیم . همیشه شاد و سرحال و خوشحال و سلامت باشی نازنین پسرم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)