امیر بهدادامیر بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

...امیر بهداد فرزندی بی نظیر...

سفرنامه کیش

1391/10/26 15:02
نویسنده : مامان مریم
601 بازدید
اشتراک گذاری

 

جزیره کیش دی ماه نود و یک

گل قشنگم بهداد 

 

  

 

 

 آبهای نیلگون خلیج فارس

  

سلام بهدادی

هفته پیش این موقع الان کیش بودیم. سفر خوبی بود و به شما هم حسابی خوش گذشت و حسابی خستگی در کردی.

شنبه شانزدهم دی ماه نود و یک ساعت شش و چهل دقیقه صبح تهران رو به سمت جزیره کیش ترک کردیم. صبح خیلی هوا سرد و بود و حسابی تو رو پوشونده بودم . شبش ساعت یک و نیم بود که خوابیدی و همش بازیگوشی می کردی. اما دیگه به قدری خسته بودی که علیرغم همه سر و صداها و رفت و آمدهای توی سالن فرودگاه و بلند گوی فرودگاه و نشست و برخاست هواپیماها خواب بودی و تمام مدت طول سفر رو توی خواب ناز بودی.

وقتی که هواپیما توی فرودگاه کیش به زمین نشست شما هم چشمای قشنگت رو باز کردی و همه جا رو با تعجب نگاه می کردی. از دو سه روز قبل از مسافرت به کیش یاد گرفتی که به همه رو می کنی و می گی دیدی؟ دیدی؟ خیلی قشنگ این کارو انجام میدی و تمام طول سفر تکه کلام ما و خودت این لغت بود. دیدی؟ دیدی؟ توی فرودگاه کیش هم وقتی که چشمات رو باز کردی و این طرف و اونطرف رو نگاه کردی، رو کردی به ما و گفتی دیدی؟ دیدی؟

وای که چقدر این لغت همه جا کاربرد داشت و ما هم ناخودآگاه تکرارش می کردیم.

از جزیره قشنگ کیش برات بگم:

جزیره کیش با وسعت حدود ٩١ کیلومتر مربع در فاصله ١٨ کیلومتری ایران حدود ٨ قرن پیش، مرکز تجاری پر آوازه ای در خلیج ساحل جنوبی فارس محسوب می شد و فعالیت های تجاری بین ایران،چین،آفریقا و اروپا از بنادر این جزیره کوچک انجام می گرفت. در سال ١٣٣٩ مورد بازدید هیات های کارشناسی ایران و امریکا قرار گرفت و با توجه به ویژگی های طبیعی، سواحل زیبای مرجانی آبهای زلال پیرامون جزیره و بالاخره موقعیت استراتژیکی مناسب آن به عنوان مرکز بین المللی توریستی انتخاب شد. در اواسط دهه هفتاد میلادی هواپیماهای کنکورد توریست ها را از اروپا روانه این جزیره زیبا کرد.

از جاهای قشنگ و دیدنی کیش برات بگم که پارک دلفین ها رو داره که این دلفین ها تعلیم دیده هستند و بازی و رقص بلدند و نقاشی میکشند و حسابی سر تماشاچی هاشون رو گرم می کنند ما این بار نرفتیم و گذاشتیم که دفعه بعد که تو بزرگتر شدی  بریم که دیگه اونموقع بیشتر لذت ببری و بیشتر  بفهمی.

درخت سبز رو داره که یه درخت قدیمی هست با شاخه های عریض و طویل که بهش دخیل هم می بندند و میگن که حاجت میده.

شهر تاریخی حریره رو داره که  خشت و گلی هست و متعلق به ساکنین اولیه این جزیره هست.

کشتی یونانی رو داره که از قدیم ندیما به گل نشسته و میگن غروب آفتاب از زاویه این کشتی خیلی قشنگه اما به نظر من  طلوع و غروب آفتاب به قدری در این دریای آبی زلال قشنگه که نیازی به بودن کشتی یونانی و از اون منظر نگاه کردن به آب دریا و آفتاب نیست.

اسکله تفریحی که جای بسیار بزرگ  و قشنگی بود که میشد تا چند صد متر روی دریا رفت و زلالی و شفافی آب دریا و کف دریا رو دید و حتی شنا کردن ماهی های ریز و درشت رو توی آب به راحتی می تونستیم ببینیم.  

از روزهای قشنگ مسافرتمون به کیش بگم که همش به شادی و گردش و تفریح بود و تو هم پا به پای ما همسفر ما بودی .

راستی یه روز عصر رفتیم کشتی آکواریوم که برنامه شاد و مفرحی داشت و تمام مسیری که روی آب بودیم موزیکال بود  و تو هم که قدرت خدا همش دست می زدی  و شادی میکردی و نانای می کردی. بعدش هم که وقتی رفتیم طبقه پائین کشتی که ماهیهای داخل آب رو ببینیم ومرجانهای کف دریا رو ببینیم، تو به ماهی های داخل آب اشاره می کردی و به ما می گفتی دیدی؟ دیدی؟

دوباره وقتی که روی عرشه  کشتی اومدیم و برای مرغهای دریایی نون ریختیم تمام دور کشتی پر از مرغ دریایی شده بود که دنبال ما میومدند و تو هم به ما رو کردی و اشاره می کردی به مرغها و می گفتی دیدی؟ دیدی؟ ای قربون این شیرین زبونیت بشم من که تمومی نداشت و نداره.

بهداد و مرغهای دریایی خلیج فارس

توی پاساژها که برای خرید می رفتیم هر جای مرکز خریدها که موزیک داشت و شادمانی، تو هم دست می زدی و توی کالسکه ات خودت رو تکون تکون میدادی و دست می زدی و نانایی می کردی که ما تا به حال این حرکت رو از تو ندیده بودیم به قدری ریز ریز قر میدادی که من و بابا هم عین این اجاق کورا قربون صدقه ات می رفتیم و نازت رو می کشیدیم.

خدا رو شکر توی کالسکه ات هم به راحتی می نشستی و اصراری به بیرون اومدن ازش نداشتی . اتفاقا خیلی از پدر و مادرها رو دیدیم که بچه شون بغلشون بود و تمام خریدهاشون رو توی کالسکه گذاشته بودند و می گفتند که بچه مون توی کالسکه نمی شینه و  دوست نداره اما خدا رو شکر شما به قدری راحت توی کالسکه می نشستی و به همه جا به دقت نگاه میکردی که دیگه وقت نق زدن و ناراحتی نداشتی.

همه کارکنان هتل عاشقت شده بودند که اینقدر خوش اخلاق و مهربون بودی. بر حسب اتفاق هم مسول رسپشن هتل با بابایی یه جورایی آشنا در اومد و اونم برای ما سنگ تموم گذاشت و یه اتاق بسیار تمیز و عالی رو در اختیار ما گذاشت و من حسابی راضی بودم اونم به خاطر تو که همش چهار دست و پا راه می رفتی . اما بازم با همه تمیز بودن هتل، تمام فضای موکت اتاق رو ملافه کشیدم که شما یه وقت روی موکت راه نری و دستت آلوده به میکروبی چیزی نشه. اما تو بازم یه جاهایی رو پیدا میکردی و خودت رو روی موکت میمالیدی. از دست تو پسر ورووجک.

خلاصه این آقای اخوان هتل خیلی مرام گذاشت و هر روز ما رو سورپراز می کرد. یه روز برامون یه سبد میوه توی اتاقمون فرستاد و روز نوزدهم دی هم یه کیک شکلاتی با یک کارت پستال از طرف هتل برای من فرستاد.

این بسته ی مخصوص، مال من بود. آخه نوزدهم دی روز تولدم بود شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

 

و با این کارشون منو حسابی سورپرایز کردن و خجالت زده خلاصه کلی زحمت کشیدند و رسم مهمون نوازی رو خیلی زیاد به جا آوردند. واقعا از تمامی پرسنل هتل شایگان کمال تشکر رو دارم. دست همشون درد نکنه با این همه مهمون نوازی شون.

راستی تولدم مبارک.

امیدوارم که سالهای سال در کنار امیر حسین و امیر بهداد عزیزم باشم و عاشقانه در کنار هم زندگی کنیم.

روز آخر هم تو فاصله ی زمانی که اتاقمون رو تحویل دادیم و می خواستیم بریم فرودگاه رفتیم سالن بازی هتل و تو هم حسابی توی سالن کودکش تاب بازی و سرسره بازی و ... کردی و دیگه خوابت برد و ما هم تو رو توی کالسکه ات گذاشتیم و خودمون هم مشغول بازی بیلیارد شدیم و حسابی بهمون خوش گذشت. وقتی هم که بیدار شدی همش میخواستی که توپها رو برداری و بگذاری توی دهانت.

وقتی هم که برای ترک جزیره به فرودگاه می رفتیم بیدار بودی و امید داشتم که طول پرواز رو بخوابی و خسته نشی اما نمیدونم که چرا با وجود اونهمه خستگی بیدار بودی و تمام مدت پرواز رو از سر و کول من بالا می رفتی و با خانم جلویی و پشت سری بازی میکردی و هر هر می خندیدی. آخر سر دیگه وقتی که نزدیک تهران شدیم از خستگی بیهوش شدی و موقع فرود هواپیما و خروج ما از فرودگاه و رسیدن به خونه خواب خواب بودی و دیگه تا صبح به خواب ناز رفتی.

واقعا فکر نمی کردم که با وجود یه بچه نوپا بتونیم این همه گردش کنیم و خرید بریم و لذت ببریم. خداروشکر تو هم بچه خوش اخلاق و خوش سفری بودی و تمام شادی و خوش گذرونی این سفر رو از مهربونی و خوبی تو داریم که اصلا ناراحتی نکردی و با ما همراه بودی. بهداد عزیزم من خیلی از تو راضی ام و واقعا ازت تشکر می کنم که این قدر بچه خوب و آقایی هستی.

جا داره که از بابایی هم به خاطر ترتیب دادن این سفر و کادوی قشنگش برای تولدم تشکر کنم.

امیر حسین جانم بابت همه چیز ازت ممنون و سپاسگزارم.

خدایا بابت همه چیز ازت سپاسگزارم.

خدایا امیرحسین و امیر بهدادم رو از تو دارم . و ازت میخوام که برام نگهشون داری.

خدایا خودت مواظبشون باش.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله مریم(مامان حسام کوچولو)
29 دی 91 16:15
به به جای ما خالی چه خوشی گذروندید از این جزیره زیبا می خوستید ما رو هم بطلبه


مرسی. ایشالا به زودی شما هم یه آب و هوایی عوض کنید. وقتی که آدم یه چند روز از خونه و زندگیش دور میشه هم یه کم استراحت می کنه و هم شارژتر میشه. ما زنها هم که هی باید شارژ بشیم. از دست این هورمونها.
مامان آنیا
3 بهمن 91 17:03
خاله جون همیشه به گردش باشی به به چه عکس های قشنگی
عاشق عکستم که لب دریا هستی


ممنونم عزیزم.