امیر بهدادامیر بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

...امیر بهداد فرزندی بی نظیر...

این روزای ما...

1391/12/20 1:23
نویسنده : مامان مریم
389 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام بهدادم. ای شیرین ترین حادثه زندگیم.

بهداد گلم. روزهای شانزده ماهگیت رو داری سپری می کنی. می بینی که چقدر پشت هم روزها و ماهها دارند میان و میرن و تو بزرگ می شی و شکفته میشی؟

روزهای آخر ساله. داریم به بهار نزدیک می شیم. اما اگه از من بپرسی بهت می گم که بهار خیلی وقته که پاشو توی خونه مون گذاشته و همه خونه رو پر از عطر گل و شکوفه و زیبایی کرده. بهار زندگی ما تویی . تویی که قدمهای آسمونیت رو به خونه مون گذاشتی و همه خونه رو گلستون کردی. هنوز که هنوزه و قتی که بوت می کنم عطر و بوی پاکی و معصومیت میدی. واقعا که ذوق می کنم وقتی که بغلت می کنم و سر و صورتت رو بو می کنم و می بینم که هنوزم بوی نوزادها و بچه نی نی ها رو میدی. قربونت بشم که اینقدر همیشه خوش بویی. گل بهارم !

آخر ساله. با اینکه همه جای خونه تر و تمیز و مرتب هست اما دلم میخواست که یه تغییراتی توی خونه میدادم و یه کارهایی رو انجام میدادم. اما قدرت خدا به هر کاری که دست بزنم و هر جایی رو که تمیز می کنم و بیرون می ریزم تو نمیگذاری که سر جاشون بگذارم اگر هم که بگذارم سه سوته همه رو برداشتی و اون مدلی که خودت دوست داری درستش می کنی.

وگرنه که من آدم نامنظمی نیستم اما الان تقریبا همه چی روی هوا آویزونه و اگر که دست شما بهش برسه یا خراب شده یا جاش جابه جا شده. قشنگی این روزا همینه دیگه. میدونم که سال دیگه این روزا دلم برای همین شیرین کاریهات تنگ میشه و دیگه سر و کارت با اسباب و وسایل خونه نیست. اما به هر حال من ترجیح میدم که  مراقب اوضاع و احوال تو باشم تا اوضاع و احوال خونه.

از اول اسفند یه دو هفته ای بود  که باباجون مهمون مون بودند و خوب من همین که بتونم از پس کار مهمون داری با وجود شما بربیام همین خودش کلی هست. روزها به سختی ناهار درست می کنم و نمیگذاری  و دوست نداری که توی آشپزخونه باشم و تمام مدت به دنبال من میایی و می چسبی بهم و غر غر می کنی و اعتراض می کنی. یه کم که طول بدم گریه ات هم در میاد.

این دو هفته که اصلا بابا  رو ندیدم از بس که سرش شلوغ بود و حرص و جوش خورد و ... یه یک هفته ای هم که مهمان نداشتیم کارش گیر کرده و دست تنها شده و هر روز صبح کله سحر میره بیرون و یه ناهار هول هولی میاد خونه میخوره و شب هم که میاد خونه اصلا نای حرف زدن نداره و خسته هست و خوابش میاد. خوب چه میشه کرد کاره دیگه . خلاصه سهم ما این روزهای ماه اسفند از بابایی خیلی کم بوده و ما بابا رو کم داشتیم و من و تو خیلی تنها بودیم و هستیم. مخصوصا وقتی که مهمان داریم بابا دیگه نیست و همش دنبال کار و هزار تا کار دیگه هست که شاید بهش مربوط هم نباشه اما مجبوره که  به هر کاری برسه و از کار و زندگی خودش هم بیفته. 

 این جا هم که هوا به قدری بارونی و سرد هست که نمیشه پامون رو بیرون از خونه بگذاریم . خلاصه این چند وقته کلی توی خونه موندیم و هیچ جایی نرفتیم. میدونم که سخته اما به خدا خودم هم از این اوضاع خسته می شم اما کاری نمیشه کرد و مجبوریم که توی خونه بمونیم. این روزهای آخر زمستون هم بهتره که تو از گزند سرما خوردگی درامان باشی و به درد سر نیفتیم. اما امیدوارم که بهار خوبی داشته باشیم و بتونیم که روزها بریم بیرون و یه دوری توی خیابون بزنیم.

پارسال به قدری شور و شوق عید رو داشتم که از سه هفته مونده به عید مشغول چیدن سفره هفت سین شدم و یک عالم طرح از خودم دادم و یه سفره خیلی قشنگ درست کردم اما امسال دست و دلم نرفت برای تزیین و طراحی یه سفره هفت سین هنری.  خلاصه که روزهای آخر ساله و من هیچ حسی به این نو شدن و جدید شدن سال ندارم . چون یه کم بی برنامه شدیم.

آخه این دو سالی که اومدیم اینجا  روز عید و سال جدید پیش پدر و مادر و خانواده ام نبودم و با بابایی فکر کردیم و برنامه ریختیم که قبل از تحویل سال بریم تهران و روز اول عید رو منزل خانجون اینا باشیم تا خاله ها و دایی رو هم روز اول عید ببینیم و دور هم باشیم. و دیدن چند تا از بزرگترهای فامیل هم بریم .اما الان که یه ده روز دیگه مونده به عید به قدری کار بابایی گره خورده و قاطی پاطی شده که اصلا قابل پیش بینی نیست و نمیدونیم که چه کار خواهیم کرد. در هر حال هر جوری که بشه فقط دوست دارم که به تو خوش بگذره  و بیام و برات از روزهای دومین نوروز عمرت خاطره های خوب خوب بنویسم.

خدایا روزهای باقیمونده ماه اسفند رو برای ما سرشار از آرامش و خوشی و شادی رقم بزن.آمین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

مامان آنیا
22 اسفند 91 1:01
من جیگر این پسرو بخورم زمستون تازه یادش افتاده که خودی نشون بده
ببخشید عزیزم من یه مدت سر نزدم
دعای آخری که نوشتی واقعا زیباست مثل دل خودت
امیدوارم برای همه همینطور باشه


سلام گلم. آخی دلم براتون تنگ شده بود. مرسی که به ما سر زدی.
نگاری
22 اسفند 91 15:24
همیشه همین جوریه
اخرای سال هم انگار فیلم و گذاشتن رو دور تند
ادم وقت کم می یاره و یهو همه برنامه هاش می ریزه بهم



آخ گفتی! یه شلم شوربایی شده برنامه این روزام که نگو. خدا به خیر کنه.