روزای آخر 22 ماهگی
سلام بهداد عزیزم.
شبت به خیر گل قشنگم. دیشب اومدم و گفتم که از اول هفته حال و هوای خونه مون مریض داری بوده و دیشب اظهار خوشحالی کردم که دیگه آخر بیماری همه مون هست و رو به بهبودیم. اما متاسفانه امروز خودم دوباره به قدری حالم بد شد که باز رفتیم دکتر و بازم از شدت مریضی سرم زدم. دکتر یه سری جدید دارو برام نوشت و اومدیم خونه. عصر خوابیدیم و همگی استراحت کردیم اما دوباره سر شب شما حالت خوب نبود و یه کم تنت داغ بود و داروهات رو خوردی، اما بینی ات کیپ شده و تمام مدت آبریزش بینی داشتی . دوباره تو دماغی حرف میزنی.
دوباره نگرانم . تو خوب باشی برام همین کافیه باز ما آدم بزرگیم و زبون داریم و خودمون میدونیم که دردمون چیه اما شما کوچولوها وقتی که مریض میشید آدم خیلی دلش می سوزه. نه زبون دارید که اظهار کنید و نه توان و جون مقابله با بیماری و سریع لاغر میشید . از اول هفته از اشتها افتادی و غذا کم می خوری. الان ساعت یک نیم شب هست. شما و بابا خوابیدید و من منتظرم که ساعت دو بشه تا همه مون پاشیم و داروی ساعت دو نیمه شب رو بخوریم.
میبینی تو رو خدا چه ویروس سمجی به خونمون حمله کرده که دلش نمیخواد از پیشمون بره و هر روز یه بامبولی در میاره؟!! خودم از همه خسته تر و بی جون تر و بی حالتر هستم . عیبی نداره تو و بابایی خوب بشید و تموم بشه . منم به قوت شما خوب می شم. این چند روز خیلی سخت بود به قدری حالم خراب بود که دلم میخواست یکی پیشم بود و برام یه سوپی غذایی درست میکرد و مواظب بچه ام بود و استراحت می کردم اما خوب همیشه همه چیز طبق خواسته های ما پیش نمیره و خدارو شکر که تا ابد هم موندنی نیست . اگه خدا یه در و به روم بسته هزار تا در و برام باز نگه داشته که خودم مخلصشم دربست و گله ای ندارم. فقط شاکرم . همین و بس.
خدایا شکرت. بابت همه چیز شکرت. خدایا خودت همه ی بیمارها رو شفا بده و دست عافیت بر سر همه ی بیمارها بکش. مخصوصا نی نی کوچولوها و فرشته های دوست داشتنی خانواده ها. یه دستی هم روی سر خانواده ی ما بکش و زودتر از همه فرشته کوچولوی خونه ی ما زودتر خوب بشه و ما رو هم به صحت و سلامت برسون. آمین.