امیر بهدادامیر بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

...امیر بهداد فرزندی بی نظیر...

گزارش هشت ماهگی

1391/5/3 9:03
نویسنده : مامان مریم
741 بازدید
اشتراک گذاری

 

 نایت اسکیننایت اسکین

سلام گل پسر قشنگم

بهداد جانم این روزهای هشت ماهگی که فقط کمتر از یک هفته دیگه به تموم شدنش مونده به قدری شیرین و با مزه شدی که حد نداره.

اینجا اولین حرکات آکروباتیک ایستادن و تمرینات چهار دست و پا رو داری انجام می دی.

هشت ماهگی بهدادی

 بهداد در حال بازیگوشی

 

 

 

اینجا هم دور از چشم من از خواب

بیدارشدی و داری با فرفره گوشه تختت کلنجار میری و بازی می کنی

شوکه شدم از دیدن این کارت.

 

 

 

 

 

 

 

فرشته ناز کوچولو

چشمات قشنگه میدونم

فرشته زمینی

 

ایستاده توی تخت

بازیگوشی بهدادی بعد از بیدار

شدن از خواب و ایستاده تاب دادن

خودش توی تخت.

 

خونه گردی بهدادی تو هشت ماهگی

بهداد در حال گشت و گذار تو خونه و توجهش به کارتون باب اسفنجی که داره آواز می خونه

 

 

 

 

 

 

 

گروه گل یاسگروه گل یاسگروه گل یاس

گزارش شیرین کاریهای ماه هشتمت

اسباب بازی جدید : این روزها تموم خونه و اتاقها رو با قدمها و پاهای کوچیکت می گردی و دنبال وسایل و چیزهای جدید هستی . دیگه این روزها کمتر سراغ اسباب بازیهات میری. اسباب بازیهای جدیدت شده سیم های برقی که این طرف و اونطرف خونه کنار دیوار افتاده!! و ما هم مجبور شدیم که همه رو جمع کنیم .اما بازم یه چیزایی رو کشف می کنی که من و بابایی از کارات شوکه می شیم . مثلا پشت باندهای سینمای خانوادگی رو پیدا کردی و سیمش رو عین کش می کشی  و حسابی گشاد شده و از درزش بیرون اومده. سیم اتو رو از روی رومیزی کشیدی و اگه منو بابایی ندیده بودیم معلوم نیست چه اتفاق وحشتناکی میفتاد؟؟

دیوار حفاظتی امنیتی: صندلی های میز ناهار خوری رو به هم چسبوندم تا فعلا نتونی بری توی پذیرایی.

آینه بازی: عاشق آینه و دیدن خودت توی آینه هستی . خودت رو می بینی و می خندی . یا به من نگاه می کنی و دالی بازی می کنی. به آینه دست می زنی و به آینه جای دستای کوچیکت مونده . دلم نمیاد که جای دستاتو پاک کنم.

مامور سیم :وقتی که دارم یه قسمتی از خونه رو جارو برقی می کشم، بدو بدو خودت رو میرسونی و فقط دوست داری که سیم برقش رو با قدرت تمام بکشی تا از پریز در بیاد.

ایستاده با لبخند: یاد گرفتی میای توی اتاق کار و دستت رو به تشک تخت می گیری و میخوای به هر سختی که شده بیای ازش بالا.smile emoticon kolobok

آب بازی: این روزها هوا خیلی دم داره و گرمه. برات یه لگن بزرگ توی تراس گذاشتم و صبح ها تا نصفه آبش می کنم تا با گرمای آفتاب گرم بشه و عصر که حوصله ات سر می ره می برمت و میذارمت توش تا آب بازی کنی. بعدش حوله پیچت می کنم و می برمت جمام و حسابی می شورمت.خیلی دوست داری و کیف می کنی عاشق حمام و آب بازی هستی. یک  شلپ و شلوپی می کنی که ...

حرفهای جدید: یه لغات جدیدی رو تازگیها هی تکرار می کنی مثل اگگگگه  عممممم مثل عمه . یه یه یه یه یه . ماماماماما اما هنوز مثل گفتن مامان نیست.

زبان بدن: وای خدا جونم روزا وقتی که از خونه گردی خسته می شی یا خوابت میاد و گرسنه ای مثل موشها خودت رو بهم می رسونی و خودت رو میندازی روی پاهام یا لباسمو می کشی و خودت رو بهم آویزون می کنی. این حرکتت شیرین ترین و قشنگترین لحظه های با تو بودنه وقتی که میای و خودت رو بهم میمالی و بهم می فهمونی که چی می خوای ؟ و اون موقع هست که با زبون بی زبونی بهم می گی تو مامان منی . می فهمم که بهم می گی تویی که باید کار منو راه بندازی. من گشنمه یا خوابم میاد یا جامو باید عوض کنی . می فهمم خیلی لذت بخشه.

مدل خواب:مدل خوابیدنت که فرقی نکرده شبها کما فی السابق باز هم دیر می خوابی. حدود ١٢ شب. این تازگیها که یاد گرفتی توی تختت روی پاهات می ایستی. وقتی که شبها توی تختت می ذارمت و بهت می گم که باید بخوابی و لا لا کن، خوب خوابت نمیاد و پا می شی دو تا دستت رو می گیری لبه تخت و عین وروجکا به من و بابایی نگاه می کنی و می خندی. یه کم بازی می کنی و توی تختت می گردی. وقتی که خسته میشی خودت صدات در میاد که منو بردارید و بغلم کنید و بخوابونید. خیلی صحنه قشنگیه. دوست دارم که همیشه توی خاطرم بمونه.

تاب تاب عباسی: روزها هم بعضی وقتها که یه کاری توی اتاق خواب دارم برای چند دقیقه تو رو میذارمت توی تختت . یادگرفتی که خودت میشنی و دستات رو میذاری کنارت و خودت رو توی تخت پارکت تاب تاب می دی و از این کار کلی ذوق می کنی. Baby Smiley

جیگر زلیخا: از توری پشه بند تختت چی بگم؟ که شده بود عین جیگر زلیخا. اینقدر با دستای کوشکولوت کشیدیش که تمام دورش جر وا جر شده و اصلا قابل استفاده نیست!

منم دوباره برات یه تور خریدم و دورش رو تو گذاشتم و لبش رو هم یه تور قشنگ دوختم و دو بار با چرخ خیاطی چرخش کردم تا دیگه نتونی تیکه و پاره اش کنی . ببینم میتونی بازم وقتی که از خواب پا می شی دست بندازی و بکشیش و پاره اش کنی یا نه؟ عیبی نداره اگه بازم خرابش کنی بازم برات می دوزم. به روی چشمم قربونت برم. تا باشه از این شیطونیها.

میگ میگ مامان: تا یه وسیله یا چیزی رو می خوام توی حیاط بذارم و درب ورودی رو باز می کنم با سرعت خودت رو می رسونی و اعتراض می کنی که نکنه تو رو بذارم و برم و تنها بمونی. بدو بدو خودت رو به در می رسونی . خیلی  دیدنیه.

گردن کجتوقربون : تا می خوای که به چیزی دست بزنی انگار که خودت می دونی باید اجازه بگیری یا میدونی که نباید دست بزنی . یه قدم عقب می شینی و به من نگاه می کنی و گردنت رو کج م یکنی و به من یه لبخند میلیح میزنی و یه جوری به من نگاه می کنی و التماس می کنی. تا من مجوز دست زدن بهش رو بدم . ولی خداییش وقتی که بهت با انگشت اشاره می کنم که نه نه نه . دستت رو عقب می کشی و دست نمی زنی . خداییش حرف گوش می دی و دست نمیزنی . مرسی عزیزم که اینقدر گلی.آقایی، آآآآآآقا.

 عزیز جونم ! کمتر پبش میاد که بخوای دست بزنی و من بهت بگم نه و تو کار خودت رو بکنی ولی جالبه که وقتی هم که با صدای بلند تو رو از انجام کاری منعت می کنم بر میگردی و هر هر می خندی و به شوخی می گیری و اونموقع هست که نمیدونم از دستت چه کار کنم؟! بازم می گم آقایی، آقا.

عشق مارک: از خیلی وقت پیشا. یعنی مال این ماهت نیست. عادت داری نمیدونم؟ یا نه. دوست داری که هر چیزی رو که مارک داره و بهش مارک آویزونه ها، بگیریش و فقط با مارکش بازی کنی .مارک تموم عروسکات تقریبا محو شده. از بس که می کنی توی دهنت و می جوی و می خوریش. چند روز پیشا بغل خودم روی تخت دراز کشیده بودی و داشتی از سر و کولم بالا می رفتی . یه دفعه نگاهت به یه جا خیره شد و ساکت شدی و خشکت زد . بعد خیز برداشتی که بری به سمتش. میدونی چی بود ؟ مارک بالش رو پیدا کرده بودی و یه مدت زمانی همینجور داشتی باهاش بازی می کردی و باهاش ور رفتی و بالاخره خودت رو کشوندی طرفش و صورتت رو رسوندی بهشو و بالاخره مارک رو کردی توی دهنت . هاهاهاهاها.

مورچه بازی: کار این روزات شده پیا کردن یه مورچه روی زمین . آخ آخ اینقدر تمرکز می کنی و سعی می کنی تا بگیریش . اونم که هی داره راه می ره و تو رو کلافه می کنه و تو هم با انگشتت  هی باهاش ور می ری و بازی می کنی.

نخ یاب: کافیه یه نخ یه سانتی روی فرش و زمین پیدا کنی . یه چند دقیقه ای می شه باهاش سرگرم شی و همش میخوای که با انگشتت برش داری و ...

سق زدن: این روزا اولین بار بدون اینکه  از ما یاد گرفته باشی برای خودت رسق می زنی و شادی می کنی. کار قشنگیه .

سرسری: بعد از اینکه توسط خانجونی سرسری کردنو یاد گرفتی کار هر روزت شده سرسری. یه وقتایی می بینم که نشستی و داری تلو تلو می خوری. اولش فکر کردم که داری میفتی اما بعدش دیدم نه بابا داری خوشحالی می کنی و با تمام وجودت سرسری می کنی و تمام هیکلت رو هم تکون تکون میدی . مثل نانای کردن. جالبه تا یه آهنگ و صدایی می شنوی خود به خود سرسری می کنی و با تمام وجود شادی می کنی. یا تا ما این کارو انجام میدی تو هم سرسری می کنی. قیافت واقعا قشنگ و دیدنیه . اینم از اون لحظه هایی هست که دوست دارم همیشه تو خاطرم بمونه.

 هنوز غریبی نمی کنی و بلد نیستی . ماشاالله بچه اجتماعی هستی و خوش خنده. بغل همه میری و تازه بغل فروشنده های خانم هم می ری و زودی خودمونی میشی و کر کر کر می خندی.

نایت اسکین

ماه هشتم ماه قشنگی بود .خیلی قشنگ. خونمون کاملا سه نفری شده. تو برای خودت ابراز وجود می کنی . کشون کشون خودت رو به ما یا به هر چیزی که میخوای می رسونی و وجودت توی تموم گوشه و کنار خونه حس می شه و دیده می شه.

هر روز دارم بهت وابسته تر می شم وقتی که ساعت بیشتری می خوابی دلم برات تنگ میشه و میام نگاهت می کنم . دلم میخواد که بیدارت کنم و باهات بازی کنم اما بازم دلم نمیاد. وقتی که بهت نگاه می کنما دلم یه جوری می شه. یعنی دلم آب میشه . از اینکه می بینم تو بچه منی . مال منی.یه روزایی عین خودم می بینمت. عین عروسکی . یه معصومیتی توی چشمات  و صورتت هست که گفتنی نیست. یه روح الهی داری. انگار که هنوز زمینی نشدی. عین فرشته هایی.  عاشقتم . عاشق این معصومیتت. عاشق پاک بودنت. می میرم برات . تو شدی همه زندگی من . نفسم، عمرم. واقعا دنیا بدون تو برام زندونه. همیشه باش و بمون. از خدای عزیزم میخوام که همه کوچولوهای نازنازی رو برای تمام پدر و مادراشون نگه داره، تو رو هم برای ما.  و اونهایی هم که هنوز نی نی دار نشدن و از خدا نی نی میخوان، به حق ماه عزیز رمضون همهشون رو دامن شون رو سبز کنه و از این لذت بی نصیب نکنه و به زودیهای زود چشمشون رو به داشتن فرزند روشن کنه. آمین.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)