چهارشنبه 18.مرداد.91 روزهای نه ماهگی
پسرم! آرزویم این است دیدن اوج غرورت در صبح و رسیدن به همه رویاهات من دعا خواهم کرد روزهایت پر نور، شب تو مهتابی دل تو صادق و صاف، رنگ باران باشد سلام عزیز دلم امروز هجدهم مرداد هست یه دو سه روزی نتونستم چیزی برات یادداشت کنم. دو روز پیش عمو اینا رو افطار دعوت کردیم خونمون و من از شب قبلش مشغول تهیه و تدارک مهمونی بودم. اون روز هم خدا رو شکر تو خیلی همکاری کردی و یه دوبار توی روز خوابیدی و منم توی این فاصله تونستم که تمام وسایل و آماده کنم و میزم رو چیدم و غذا رو هم کامل آماده کردم . دیگه تقریبا از 6 عصر یه یعد کاری نداشتم و همه چیز خوب بود و اونها هم اومدند و کلی با تو بازی...