امیر بهدادامیر بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

...امیر بهداد فرزندی بی نظیر...

چهارشنبه 18.مرداد.91 روزهای نه ماهگی

پسرم! آرزویم این است دیدن اوج غرورت در صبح و رسیدن به همه رویاهات من دعا خواهم کرد روزهایت پر نور، شب تو مهتابی دل تو صادق و صاف، رنگ باران باشد سلام عزیز دلم امروز هجدهم مرداد هست یه دو سه روزی نتونستم چیزی برات یادداشت کنم. دو روز پیش عمو اینا رو افطار دعوت کردیم خونمون و من از شب قبلش مشغول تهیه و تدارک مهمونی بودم. اون روز هم خدا رو شکر تو خیلی همکاری کردی  و یه دوبار توی روز خوابیدی و منم توی این فاصله تونستم که تمام وسایل و آماده کنم و میزم رو چیدم و غذا رو هم کامل آماده کردم . دیگه تقریبا از 6 عصر یه یعد کاری نداشتم و همه چیز خوب بود و اونها هم اومدند و کلی با تو بازی...
18 مرداد 1391

پنجشنبه 12.مرداد91 خوش رکاب

خوش رکاب سلام بهدادی .پسر مامانی چطوره؟. نی نی گلی خوبی؟  دیگه داری از نی نی بودن در میای. شدی یه کودک کامل و درست و حسابی. دیروز عصر بابایی اومد خونه و گفت که دو روزه تو فکر ماشینه و میخواد که بره ماشین بخره. که به نیم ساعت هم نرسید و تصمیمش رو گرفت و به نمایشگاه هم زنگ زد و گفت که ماشینی و که دیده بوده رو براش بذارن کنار تا عصر بریم قولنامه اش کنیم. دوباره برگشت و مدارک و دسته چک و ... رو از سر کارش برداشت و اومد دنبال ما و  با هم رفتیم رشت و یه نمایشگاه توپ رفتیم و بابا و عمو رفتند داخل دفترش و من هم کالسکه ات رو باز کردم و تو رو گذاشتم توشو با هم رفتیم خیابون گردی یا همون رشت گردی. تا سر یه چهار ...
12 مرداد 1391

مرداد و ماه رمضان

    بهداد جانم، گل قشنگم سلام. روزهای اول مرداد هست و همزمان با شروع ماه مبارک رمضان. این روزهای ماه رمضون منو یاد پارسال میندازه. پارسال توی شکمم بودی و الان توی بغلم . پارسال حدود  ٢٥ تا ٣٠ سانت بودی و الان ٧٥ سانت شدی. باور نکردنیه . عین یه معجزه میمونی. که کجا بودی و چی بودی؟ حالا چی هستی؟؟؟ واقعا شگفت انگیزه. خدایا شکرت از این همه لطف و مرحمتت. از خدای مهربون به خاطر داشتن کوچولوی دوست داشتنی چون تو و همسری چون امیرحسین و خانواده ای چون ما سپاسگزارم. همه چیز رو دوست دارم. تو رو امیر جونی رو زندگی رو دنیا رو . همه چی خوبه. همه چی آرومه من چقدر خوشبختم . این چقدر خوبه که ...
2 مرداد 1391

زود بر می گردیم...

  شازده پسر مامان    اینم از مدل نشستنت توی کالسکه که هر کی توی خیابون دیدت از خنده روده  بر شد.  قربون این خنده دار بازیات بشم من ن ن ن ن ن   بهداد توریست   سلام بهدادی یه چند روز میخوایم بریم پیش مامان جون اینا. باباجون و مامان جون دارند از مکه بر می گردند و ما داریم مییریم استقبالشون. کارم خیلی زیاده. کلی وسایل باید جمع کنم . خونه رو تر و تمیز و مرتب کنم و ناهار درست کنم . لباسها رو اتو کنم  و تو رو حمام کنم و وسایل سه تامون رو جمع و جور کنم و ببندم . خیاطی کنم و  از همه سخت تر هم ...
19 تير 1391

اولین عید مبعث و بهدادی

  قربون اون دست و پای کوچولوی خوشگلت   این عکس رو گذاشتم تا ببینی که چقدر دست و پاهات قشنگ و کوچیک بودند.         سلام بهداد جونم یه چند روزی هست که نتونستم برات چیزی بنویسم اون هم به خاطر اینکه رفتیم تهران و به مهمونی و عروسی سرمون گرم شد. بذار از اولش برات تعریف کنم. مراسم نامزدی عمو حمید و ستاره شب مبعث بود. اما من و بابایی قراری برای رفتن نداشتیم . مسیر طولانی . خستگی سفر. اونهم یه سفر دو روزه سنگین .گرمای شدید هوا. گرمایی بودن شما و حرارتی که داشتی بخاطر دندون  در آوردنت. بی میلی خودمون به حضور در این مراسم. همه  اینها علت ...
1 تير 1391